قاچاقچی / The Mule
کارگردان: کلینت ایستوود. فیلمنامه: نیک شنک. مدیر فیلمبرداری: ایو بلانژه. موسیقی: آرتورو سندوال. بازیگران: کلینت ایستوود (ارل استون)، برادلی کوپر (کالین بیتس)، لارنس فیشبرن (مامور ویژه مواد مخدر)، مایکل پنیا (تروینو)، دایان ویست (مری)، اندی گارسیا (لیتن)، الیسن ایستوود (آیریس). محصول ۲۰۱۸ آمریکا. ۱۱۶ دقیقه.
اِرل استون، کهنه سرباز جنگ کُره که به علت بیتوجهی از سوی اعضای خانوادهاش طردشده و در مشکلات مالی شدیدی دستوپا میزند پیشنهاد یک کارتل مکزیکی مواد مخدر برای جابهجایی مواد را میپذیرد و با توجه به سنوسال بالا و نداشتن سوءسابقه و درعینحال رعایت کامل مقررات راهنمایی و رانندگی که منجر به برانگیختن کمترین میزان سوءظن در میان مأموران پلیس میشود بهزودی در کارتل پیشرفت کرده و محمولههای بزرگتری به او سپرده میشود و در عین تبدیلشدن به مهره مورد اعتماد کارتل، به وضعیت مالی نابسامان و روابطش با خانواده سامانی میدهد. تشدید بیماری همسر سابقش که او را مجبور به تعویق انداختن تحویل یک محموله بزرگ میکند سردستههای جدید کارتل را بهشدت خشمگین میکند به شکلی که تصمیم به حذف فیزیکیاش میگیرند و درنهایت با شناسایی پیرمرد توسط افسر تازهوارد دایره مبارزه با مواد مخدر داستان مسیر تازهای پیدا میکند.
ساختار درام آخرین ساخته ایستوود بر پایه یک اصل ساده ولی اغلب مورد غفلت قرارگرفته بناشده است؛ اینکه انسان فارغ از شرایط سنی، موقعیت اجتماعی و هر مؤلفه مهم یا پیشپاافتاده دیگری که نظام خلقت از یکسو و قواعد زندگی بشری از سوی دیگر به او تحمیل میکند، بیش از هر چیزی به دیده شدن و توجه از سوی همنوعانش نیاز دارد؛ نیازی که از متمولترین و بینیازترین افراد اجتماع تا مسنترین و نزدیکترین آنها به مرزهای کهولت و تبعات روحی منتج از آن را در برمیگیرد. درست بر مبنای همین اصل است که اِرل استون پیرمرد نودساله (که خود ایستوود هشتادوهشت ساله نقشش را ایفا کرده) از یک پدربزرگ مطرود و دورافتاده که جز مزرعه پرورش گل و انگشتشمار افراد اطرافش و وانت قراضهاش دنیای دیگری را نمیشناسد به ناگاه به مرکز درامی پرهیجان پرتاب میشود ما را درگیر زندگی پرنشیبوفرازش میکند.
زمان رویداد وقایع آغازین فیلم به سال ۲۰۰۵ یعنی دوازده سال پیش از زمان رخداد اصل داستان برمیگردد، فیلمساز با چند سکانس که مجموعاً یک فصل کوتاه هفتهشت دقیقهای را شکل میدهد ریشههای کدورت میان اِرل و خانواده، بهخصوص دختر بزرگش را به نمایش میگذارد تا با آسودگی تمرکز فیلمش را بر سال ۲۰۱۷ و آلودگی پیرمرد به قاچاق مواد مخدر بگذارد اما هر چه که فیلم بیشتر به جلو میرود بیشتر از غیرضروی و اضافه بودن آن فصل کوتاه ابتدایی مطمئن میشویم، فصلی که در ادامه فیلم هیچ ارزشافزوده دراماتیک دیگری را به داستان اضافه نمیکند و بهراحتی میشد با چند سطر دیالوگ در قالب همان سکانسهای زمان حال داستان، تمام نکات مربوط به آن را گنجاند.
صرفنظر از فصل مقدمه، فیلم در ادامه بدون حرفاضافه و کش دادنهای معمول، وارد چالش اصلی خود یعنی پاسخ مثبت اِرل به همکاری با مافیای مواد مخدر میشود. او سرخورده از توجه اعضای خانواده که به شکلی ناخوشایند از حضور در مراسم نامزدی نوهاش طردشده در یک وضعیت روحی نابسامان، مصمم میشود دست به ریسک بزرگی بزند تا علاوه بر جبران تمام نارساییهای دوران زناشویی و پدری نکردنهایش، بتواند دوباره خود را بهعنوان آدمی که هنوز هم میتواند به درد بخورد و تأثیرگذار باشد معرفی کند.
با شروع مأموریتهای حمل مواد که دفعات آن بر روی تصاویر فیلم درج میشوند، هر آن در انتظار لو رفتن ماجرا و رسوایی قهرمانِ کهنه سرباز جنگ هستیم و کلینت ایستوودِ کارگردان/ بازیگر چنان بامهارت تصویری دوستداشتنی از او خلق کرده که نمیتوانیم دوستش نداشته باشیم و نسبت به سرنوشتش بیتفاوت باشیم. بااینحال نمیتوان ازنظر دور داشت که در حدفاصل رساندن اولین محموله تا مبدل شدن پیرمرد به مهرهی مورد اعتماد باند مافیایی که زمان قابلتوجهی از فیلم را به خود اختصاص داده، پیشرفت قطرهچکانی داستان تا حدودی آزاردهنده است و تکرار چندینبارهی موقعیتهای هراسناک بارگیری وانت و طی کردن مسیر حمل مواد در جاده که بهرغم سرخوشی و آواز خواندنهای پیرمرد، لایه عمیقی از اضطراب را در بطن خود دارد تااندازهای از ارزشهای دراماتیک اثر میکاهد ولی نه به شکلی که بیننده را از تماشای ادامه داستان با تردید مواجه کند. در کنار پیشرفت اِرلِ که بهبود وضعیت مالی و اقدامات خیرخواهانه و هموار شدن مسیرش به خانوادهاش را در پی دارد، موقعیت موازی دیگری که در فیلم شاهدش هستیم پیشرفت افسر تازهوارد دایره مبارزه با مواد مخدر در نفوذ به کارتل مخوف مکزیکی پخش مواد در ایالاتمتحده است. دو مسیر روایی موازی هم که در طول قصه بهتدریج از موازات هندسی آنها کاسته میشود تا فصل نهایی فیلم که سرانجام یکدیگر را قطع میکنند. این خط کمرنگتر روایی اگرچه در پر کردن حفرهای دراماتیک همان بازه طولانی مورداشاره موفق عمل کرده و از غلظت یکنواختی آن تکرارهای متوالی کم میکند، اما یکدست نبودن افزودن آن به داستان که گاهی به حاشیه رفتن طولانیمدت و قطع ارتباط مستمرش با تماشاگر میانجامد را میتوان یک نقطهضعف عمده بهحساب آورد.
از منظر شخصیتپردازی، بهجز اِرل که با اقتضای جایگاهش در مرکز روایت، رنگآمیزی شخصیتی قابل قبولی دارد و تا حدودی هم همسرش، مری که دوربین ایستوود به او نزدیکتر میشود در سایر بازیگران فیلم بیشتر با تیپ مواجهیم، بهخصوص در اعضای باند مافیایی که بازهم بهضرورت قصه از حد تیپ فراتر نمیروند اما در این میان فیلم پرداختی نامتعادل و کج دار و مریز در ارتباط با خولیو با بازی ایکناسیو سرچیو دارد، از نیمههای کار که موقعیت پیرمرد در میان حملکنندگان مواد مخدر تثبیتشده و اِرل با خونسردی حاصل از سالها حضور در میدان جنگ از پس مأموریتهایش بهخوبی برآمده و حتی با خوراندن قرص به سگ تربیتشده پلیس محلی از به خطر افتادن محموله جلوگیری میکند، شخصیت خولیو در فیلم ظاهرشده و سکانس به سکانس حضور پررنگتری پیدا میکند تا آنجا که آدرس اشتباه تبدیل تیپ به شخصیت به بیننده داده میشود و منتظریم که اثرگذاری بیشتری از این شخصیت را شاهد باشیم درحالیکه در ادامه منحنی بازگشت از شخصیت به تیپ و یا با ارفاق کمرنگ شدن و کم اثر شدن این شخصیت طی شده و حتی در فصل واپسین فیلم دیگر نشانی از این شخصیت نمیبینیم بهگونهای که معلوم نمیشود آن میزان سرمایهگذاری داستانی و نگارش و اجرای چندین سکانس مجزا با محوریت این شخصیت با چه هدف و نیتی انجامشده است؟ به ضعفهای فیلم میتوان نکات دیگری را هم اضافه کرد ازجمله بخش حضور پیرمرد در مقر اشرافی رئیس کارتل که نه با منطق جاافتاده مخفیکاریهای باندهایی اینچنینی جور درمیآید و نه دستاورد دندانگیری به کلیت داستان میافزاید. به همین طریق تصفیههای سازمانی داخل کارتل که باهدف تبیین تغییر شرایط پایدار اِرل و به مخاطره افتادن او به روایت افزودهشده هم
کارکرد چندانی ندارد چراکه پیشازاین تصفیهها و بهموازات سپردن محمولههایی سنگینتر به پیرمرد، سختگیریها به او آغازشده بود و حتی در صورت بقای تیم قبلی کارتل، افزایش بندهای مراقبتی خود باند ازیکطرف و اقدامات پلیس از طرف دیگر به همین نتیجهی شناسایی و گیرافتادن اِرل میانجامید.
صرفنظر از صحنه غیرضروری پایانی که پیرمرد را در حال گلکاری در زندان به نمایش میگذارد و با حذفش، پایانبندی بسیار بهتری شکل میگرفت، فیلم درمجموع اثری نسبتاً موفق بهحساب میآید که مضمون فرا متن خود یعنی همان حس ذاتی نیاز به توجه و تبعات ناشی از برآورده نشدن آن را در قالب درامی قابلقبول روایت میکند و مخاطب اشتیاق دنبال کردن قصه کهنه سرباز سمپاتیک داستان را تا انتها از دست نمیدهد.
انتهای پیام/#