122.9
کد خبر: 3386     16:08 1398/05/10

نه نقد می‌کند و نه حتی فحش می‌دهد

نقد فیلم سینمایی سرکوب: افتضاح هنری با تم فیگور سیاسی

نقد فیلم سینمایی سرکوب: افتضاح هنری با تم فیگور سیاسی

پردیس احمدیه در نمایی از فیلم سینمایی سرکوب

«سرکوب» فیلم فیگور است نه معن، در قصه این فیلم اتفاق جدیدی نمی‌افتد و اتفاقات قبلاً افتاده‌اند و مخاطب باید در کمین باشد تا برای فهمیدن قضیه ببیند کجا از لابه‌لای بحث‌های چندنفری این خانه، چیزی از دهان کسی می‌پرد.

like news7
    
like news5

فیلم سینمایی «سرکوب» از آن نوع قصه‌هایی دارد که تا زمان به پایان رسیدنشان هیچ اتفاق خاصی نمی‌افتد، بلکه اتفاقات قبلاً افتاده‌اند و مخاطب باید از لابه‌لای جر‌و‌بحث‌های کاراکترها باهم خرد خرد بفهمد قضیه از چه قرار بوده است. کل فیلم در فضای بسته یک‌خانه می‌گذرد و فیلم‌نامه «سرکوب» کاملاً قابل‌اجرا روی صحنه تئاتر هم هست.

 

فیلم یک ژست نمادین سیاسی گرفته، اما اشاره‌ها به‌قدری مینی مال و گنگ هستند که گاهی صدها هزار برداشت جورواجور از آن‌ها امکان‌پذیر است و به عبارتی، بی‌معنی خاصی دلالت نمی‌کنند. «سرکوب» فیلم فیگور است نه معنا؛ یعنی تا لحظه پایانی کار بدون اینکه وزنه را بلند کند، مرتب فیگور آن را می‌گیرد. چون در قصه این فیلم اتفاق جدیدی نمی‌افتد و اتفاقات قبلاً افتاده‌اند و مخاطب باید در کمین باشد تا برای فهمیدن قضیه ببیند کجا از لابه‌لای بحث‌های چندنفری این خانه، چیزی از دهان کسی می‌پرد و پرده جدیدی از ماجرا برمی‌دارد. پایان‌بندی کار هم به این راحتی‌ها نیست. از اول تعلیقی در کار نبوده که حالا گشوده شود و قصه از ابتدا مقصد خاصی نداشته است که حالا به آن برسد.

 

پوستر فیلم سینمایی سرکوبپوستر فیلم سینمایی سرکوب

 

روی همین حساب باوجوداینکه فیلم خودش را تا یک دقیقه پایانی در فضای رئال معرفی کرده، برای اینکه بتواند تمام شود و بهانه‌ای جهت بالا آمدن تیتراژ پیدا کند، در فضایی سورئال و بی‌مقدمه تمام می‌شود. دختر‌بچه‌ای که مخاطب چند دقیقه پیش توسط تماس تلفنی مادرش به وجود او پی برده، ناگهان وارد این خانه می‌شود و زیر سقف، روی سر و تمام اثاث خانه باران می‌بارد. البته اگر این پایان‌بندی یک داستان واقعی باشد که نیست، هیچ ربطی به ماجرایی که تا اینجا روایت‌شده بود، ندارد. ماجرا این است که پدر یک خانواده به نام پرویز که ظاهراً پیش‌ازاین نماینده مجلس بوده و سختگیری‌هایی بابت اعتقاداتش با اعضای خانواده داشته، پسرش خسرو را که -آن‌هم ظاهراً- جرمی سیاسی مرتکب شده و به خارج‌رفته بود چند سال پیش با تماس‌های پیاپی و مکرر قانع می‌کند که به کشور برگردد. خسرو به زندان می‌افتد و دو سال بعد خودش را می‌کشد. پرویز سه دختر به نام‌های پریسا (الهام کردا)، پریا (سارا بهرامی) و پروانه (پردیس احمدیه) دارد که اولی زنی جاافتاده، صاحب یک فرزند و مطلقه است. دومی دختری جوان و حدوداً 30 ساله است که با یک مرد متأهل وارد رابطه شده و سومی دختری در عنفوان جوانی، علاقه‌مند به نقاشی و در سودای مهاجرت به ارمنستان است. هر سه این دخترها از خانه پدری‌شان اخراج شده‌اند یا خودشان رفته‌اند و دلیل این اتفاق، سختگیری‌های پدر خانواده عنوان می‌شود. همسر پرویز یک سال است که دچار آلزایمر شده و دختر کوچک‌تر در این‌یک سال، وقت‌هایی که پدرش خانه نبود، می‌آمد و به او سر می‌زد. خواهر بزرگ‌تر در این‌یک سال حتی از فراموشی مادرش خبر هم نداشت و خواهر وسطی حتی بااینکه کمتر به خانه سر می‌زد، صرفاً می‌دانست که قضیه از چه قرار است. پرویز از یک سال پیش با زنی به اسم ملیحه (باران کوثری) ازدواج‌کرده و ملیحه از همسر او که دچار فراموشی هم هست، نگهداری می‌کند. فیلم از جایی شروع می‌شود که پرویز سه روز است خانه را ترک کرده و ملیحه به یکی از خواهرها زنگ می‌زند تا بیاید و سراغ پدرش را بگیرد. کم‌کم هر سه خواهر می‌آیند و از وضع مادرشان خبردار می‌شوند.

 

جمشید هاشم پور در نمایی از فیلم سرکوبجمشید هاشم پور در نمایی از فیلم سرکوب

 

تلفن منزل زنگ می‌زند و کسی از طرف کلانتری می‌گوید یک جنازه زیر پل پیداشده است که امکان دارد پرویز باشد. صبح فردا، مادر خانواده به همراه ملیحه به پزشکی قانونی می‌روند و جنازه را تشخیص می‌دهند. در این میان یک نفر به نام ابراهیمی (با بازی جمشید هاشم‌پور) در می‌زند و همراه تعدادی از افراد که لباس فرم دارند تعدادی کارتن مقوایی را از خانه خارج می‌کنند. ظاهراً این جعبه‌ها اسناد و مدارکی هستند که پرویز به سبب مسئولیتش آن‌ها را در اختیار داشته و حالا نباید دست غریبه‌ها بیفتد. در اواخر کار، دختر ملیحه به خانه می‌آید و شروع می‌کند به صدا کردن مادرش که در را برای او باز گذاشته بود. بعد روی یک صندلی می‌نشیند و کم‌کم باران روی صورتش می‌بارد و تیتراژ فیلم بالا می‌آید. در این فیلم از یک نوع دوربین روی دست خاص استفاده‌شده که تداعی‌گر لغزش لنز روی یک سطح شناور است. انگار تصویر توسط دوربینی که با یک سه‌پایه روی قایق نصب‌شده باشد، گرفته‌شده است. پریا، خواهر دوم خانواده در قسمتی از فیلم روزی را به یاد می‌آورد که خانوادگی به ماهیگیری رفته بودند. او می‌گوید هیچ‌کدام چیزی گیرمان نیامد جز خسرو که یک کپور بزرگ گرفت. وقتی شکمش را پاره کردیم، درون آن پر از تخم ماهی بود. هنوز فکر می‌کنم اگر این بلاها سر خانواده ما می‌آید، اثر آه و نفرین آن ماهی است. وقتی خبر پیدا شدن جنازه پرویز زیر یک پل توسط کلانتری به خانواده‌اش داده می‌شود، می‌گویند صورت او را ماهی‌ها خورده‌اند. جلوه ظاهری و نمای بیرونی شخصیت پرویز برای خود او خیلی مهم بوده و روی همین حساب، به فرزندانش فشار می‌آورده است. پرویز حتی خسرو را برای همین مجاب می‌کند که به ایران برگردد و به قول فرزندانش باعث مرگ او می‌شود. حالا صورت او را ماهی‌ها خورده‌اند و جلوه ظاهری و نمای بیرونی او را با خود برده‌اند. انگار ماهی‌ها صید کپور مادر را تلافی کرده باشند. چنان‌که از همین خلاصه داستان مشخص است نشانه‌هایی مثل آب و ماهی در فیلم نقش اساسی دارند؛ اما هیچ قرینه‌ای در کار قرار داده نشده که با توجه به آن بشود این نشانه‌ها را تفسیر منطقی کرد.

 

از راست به چپ: سارا بهرامی، پردیس احمدیه، رویا افشاری نسب، باران کوثری و الهام کردااز راست به چپ: سارا بهرامی، پردیس احمدیه، رویا افشاری نسب، باران کوثری و الهام کردا

 

 

فیلم‌نامه «سرکوب» از این لحاظ یک افتضاح ادبی است. سمبل‌ها یا باید به‌طور عمومی شناخته‌شده باشند یا قرینه‌ای در بافت بیانی آن‌ها قرار داده شود که معلوم کند هر عنصری بر چه معنای دوم یا معناهای متکثر دیگری دلالت دارد. «سرکوب» که فیگور سیاسی گرفته و وزنه‌اش را از زمین بلند نمی‌کند، نه نقد می‌کند و نه حتی فحش می‌دهد، بلکه فقط سعی کرده بودار باشد. شاید تنها یکی از شخصیت‌های سیاسی مهم شبیه پرویز باشد اما همین شخصیت هم تفاوت‌هایی با پرویز داشت؛ مثلاً فرزند او در زندان خودکشی نکرد؛ مگر اینکه فرزندان پرویز را نمادی از پیروان متنوع آن شخصیت سیاسی بگیریم. بااین‌حال ماهی‌ها و آب فقط در حد ادا باقی می‌مانند، نه نماد. غرق شدن شهر در زیرآب، در فیلم «مسخره‌باز» همایون غنی زاده هم نمایش داده‌شده بود و این دو فیلم به لحاظ بافت مضمونی و ساختار روایی، بسیار شبیه هم هستند. هردوی این فیلم‌ها سعی می‌کنند ازلحاظ سیاسی بودار باشند و بدون اینکه حتی حرف حسابشان کاملاً مشخص باشد، یک متلک کلی و نامفهوم به ساختار سیاسی کشور می‌اندازند و هر دو هم در انتها به غرق شدن شخصیت‌های اصلی منتهی می‌شوند. کارگردان‌های هردوی این فیلم‌ها اثر اول سینمایی‌شان را ساخته‌اند و پیش‌ازاین در تئاتر مشغول بوده‌اند و یک نکته دیگر هم هست که شاید بی‌ربط باشد و البته شاید نباشد؛ سرمایه‌گذاری هردوی این فیلم‌ها محل شبهه است و منطق معقول اقتصادی ندارد. طبیعتاً تنها آن‌کسی می‌تواند نقد کند یا متلک سیاسی بیندازد که خودش نقطه‌ضعف اقتصادی نداشته باشد و بداند این امکان برای او هست که حرفش را با گردن افراشته بزند.

 


یادداشت از میلاد جلیل زاده

 

انتهای پیام/#

Source: newspaper.fdn.ir
«روشن» فیلم رضا عطاران است

«روشن» فیلم رضا عطاران است

تحقیر هر روزه شخصیت روشن با بازی رضا عطاران، چیزی نیست که فیلم‌ساز روی آن تمرکز کرده، بلکه واکنشش به این تحقیر اصل داستان است، و دنیای فیلم، نه یک واقعیت بی‌رحم و بی‌تفاوت که برساخته‌ای از نگاه «روشن» به دنیاست

سینما، پلِ رسیدن به گرین کارت ها و ویلاهای شمال شهری!

سینما، پلِ رسیدن به گرین کارت ها و ویلاهای شمال شهری!

پوریا ذوالفقاری منتقد سینما در صفحه‌ی اجتماعی خود درباره‌ی ساخت فیلم‌های بدون هدف در سینمای ایران نوشت:«هدف‌گذاری سینمایی» تقریباً از پروسهٔ فیلم‌سازی ما حذف‌شده است.

«نرگس مست» فیلمی است برای ادای دین به موسیقی ایرانی

«نرگس مست» فیلمی است برای ادای دین به موسیقی ایرانی

رضا صائمی منتقد سینما در یادداشتی به بررسی زوایای موسیقایی فیلم «نرگس مست» پرداخته است.

«هفت» و فراستی، آفت نقد شده‌اند

«هفت» و فراستی، آفت نقد شده‌اند

هوشنگ گلمکانی، سردبیر ماهنامه فیلم معتقد است یکی از چیزهایی که در این سال‌ها آفت نقد فیلم شده است، همین برنامه «هفت» و فراستی است.

خانه‌ی پدری فیلم هولناکی است اما بسیاری از آثار ادبی بزرگ تاریخ دل‌خراش‌اند

خانه‌ی پدری فیلم هولناکی است اما بسیاری از آثار ادبی بزرگ تاریخ دل‌خراش‌اند

خانه‌ی پدری فیلم تیره و تاری است. آزار می‌دهد. هولناک است. خراش می‌اندازد بر ذهن تماشاگرش. فیلم می‌تواند جان‌خراش باشد. بسیاری از آثار ادبی بزرگ، رمان‌ها و نمایشنامه‌های تاریخ دل‌خراش‌اند.

نقدی بر سریال «هیولا»؛ تراژیک‌ترین کمدی سیاه ایرانی‌

نقدی بر سریال «هیولا»؛ تراژیک‌ترین کمدی سیاه ایرانی‌

«هیولا» را نه‌فقط برای خنده که برای شناخت کاملِ سرزمین و زمانه‌ای که در آن زیست می‌کنید ببینید. این، تراژیک‌ترین کمدی سیاه ایرانی است.

capcha
پر بحث ها ...