به گزارش کندو نیوز، فیلم انتقامجویان: جنگ بینهایت، نُقطهی اوج و اعتلای دراماتیک دنیای سرگرمکنندهی سینماتیک مارول است. انتقامجویان: جنگ بینهایت، نُقطهی بُرش شگفتانگیزی است که در آن هُنر زیباییشناسی و هُنر داستانپردازی فلسفهی سینما با شالودهی بُنیادین مفهوم سینما که همانا عُنصر و مؤلفهی سرگرمکنندگی است، به یکدیگر همچون کلافی پرپیچوخم و سردرگم، گره میخورند و این رویداد غریب، نمایانگر پدیدهای بکر، شگرف و حیرتآور در تاریخ پرفرازونشیب سینما است. انتقامجویان: جنگ بینهایت، فیلم اقتباسی از دنیای پُرطرفدار و محبوب کُمیکهای مارول است که بهعنوان قسمت اول از جمعبندی پایانی دنیای سینماتیک مارول، حقیقتاً ساختارشکن، فوقالعاده و خیرهکننده ظاهرشده است و همچون رقابت پُرتنش و استرسزای نیمهی اول فینال یک مسابقهی فوتبال، چنان هیجان مورمور کننده، فشار طاقتفرسای روانشناختی و تعلیق خُردکنندهای را در ذهن پریشان و سرگردان تماشاگر ایجاد میکند که بدون اغراق میگویم، بیسابقه، باورنکردنی و غیرقابل تحمّل است و احتمالاً هدف از ایجاد چنین تنش، اضطراب و هیجان دلهرهآور و فرسایندهای این است که تماشاگر برای نیمهی دوم فیلم و احتمالاً یک پایانبندی بهغایت تراژیک، مالیخولیایی و تیرهوتار آماده شود.
فیلم انتقامجویان: جنگ بینهایت، روایت خوشساخت و ساختارمندی است که برخلاف جریان کلیشهای، رنگورورفته و ناپُختهی فیلمهای ابرقهرمانی آبکی و شلختهی امروزی، بهغایت تاریک، افسردهوار و غیرقابلپیشبینی ظاهرشده است و هیچگونه ابا و هراسی از به تصویر کشیدن واقعگرایانه، مُلتهب و خشونتبار عُنصر مرگ، نیستی و نااُمیدی در بستر تاریک و ماتمزدهی داستانپردازیاش ندارد و همین موضوع، نهتنها یک شگفتی بزرگ بلکه ایدهی بکرِ بهغایت مالیخولیایی و دیوانهواری است که اجرای هوشمندانه، متفکّرانِ و ساختارشکن آن در فیلم انتقامجویان: جنگ بینهایت، دوباره قُدرت لایزال و خدا گونهی سران متفکّر مارول استودیو و معجزهی بُهتآور فرمول جادویی آنان در دنیا سازیهای شگفتانگیز و نظاممند را بهخوبی به رُخ کمپانیهای نادان و بیبصیرت رقیب میکشد. انتقامجویان: جنگ بینهایت، یک کلاس درس ابدی و جاودانه برای شناخت زیروبم و سبک ادراکی فرمولبندی و مفهومپردازی هُنرمندانهی یک دنیای سینماتیک بههمپیوسته اما بهظاهر مُستقل است و فکر کردن و تأمُل دربارهی این موضوع هولناک و شوکآور که فیلم انتقامجویان: جنگ بینهایت، قرار است جمعبندی و پایانی هدفمند و دقیق بر هجده فیلم مُستقل قبلی دنیای سینماتیک مارول ـ که در مدتزمان نزدیک به یک دهه ساختهوپرداخته شدهاند ـ باشد، حقیقتاً سبب میشود که مغز بینوای آدمی، سوت کرکنندهای بکشد و دود سیاه مهآلودی از ژرفنای ازهمپاشیدهی آن برخیزد.
«از این قسمت به بعد، این نوشتار حاوی اسپویل روایت داستان است. در صورت تمایل فقط ویدئوی انتهایی مطلب را مشاهده کنید»
فیلم انتقامجویان: جنگ بینهایت، یک شاهکار بلامُنازع، بیرقیب و شُکوهمند در تاریخ فیلمهای اقتباسشده از کُمیکهای مُصور کارتونی است و روایت خونین، فرساینده و مُستهلککنندهای است که بعد از مدّتهای مدید، مجدداً گردهمایی حماسهای ابرقهرمانان انتقامجو را به نمایش میگذارد اما برخلاف جریان کلیشهای و کسالتبار فیلمهای ابرقهرمانی چند سال و یا بهتر بگویم یک یا دو دههی اخیر، این بار ابرقهرمانان پیروز و فاتح مغرور این میدان نبرد بیتکلف و آسان نیستند و دیگر خبری از یک پایانبندی زیبا، دلچسب و خوشمنظر نیست که ابرقهرمانان فاتح، خسته از میدان نبرد و مُکافات رنجآور آن، در کافیشاپ لم بدهند و با فراغ بال و آسودگی خاطر فستفود میل کنند بلکه روایت داستان، بسیار تاریکتر و دردناکتر از این حرفها است و این بار، پیروز شوم این میدان مرگبار، یکی از بهترین و پرداختهشدهترین آنتاگونیستهای تاریخ سینما ـ ثانوس ـ است و این رویداد ساختارشکن، یک ضد کلیشهی بهتماممعنا است.
انتقامجویان: جنگ بینهایت، یکی از تاریکترین، اندوهناکترین و مالیخولیاییترین فیلمهای کُمیک چند سال اخیر سینما است که هرچند عُنصر شوخی و طنز نهفته در درون آن، دوباره طبق معمول رویهی اصلاحناپذیر و اعصابخُردکن دنیای سینماتیک مارول، ناکارآمد و نچسب ازکاردرآمده است اما بازهم این جنبهی طنزگونه، آنطور که بایدوشاید نتوانسته است جلوی تلخی زهر گونه و دلمُردگی نفرتانگیز مضمون و محتوای مورمور کنندهی روایت پژمردهی داستان را بگیرد و البته نکتهی قابلتحسین در مورد مؤلفهی طنز و شوخی فیلم این است که هرچه به پایانبندی حماسی و شُکوهمند انتقامجویان: جنگ بینهایت نزدیکتر میشویم، فضاسازی فیلم بیشتر به سمت تاریکی، دلتنگی و ژولیدهواری سیر میکند و به همان میزان، عُنصر طنز و مزهپرانیهای آبکی نیز، کمرنگتر و کمفروغتر میشوند و فضاسازی انتقامجویان: جنگ بینهایت، حقیقتاً فوقالعاده، مأنوس و باورپذیر ازکاردرآمده است و مُلاقات و گردهمایی شخصیتها و قهرمانان گوناگون مارول کُمیک که برخی برخاسته از ژرفنای کهکشانها هستند و برخی دیگر از کُرهی زمین آمدهاند، بههیچعنوان شلخته، نچسب یا ناموزون جلوه نمیکند و این رویداد، نهتنها خیرهکننده بلکه بهغایت بینظیر و اُستادانه است. فقط لازم است برای فهم و درک بیشتر فضاسازی فیلم، یکبار دیگر سکانس نبرد هیجانانگیز انتقامجویان با ثانوس در سیارهی تایتان را تماشا کنید که چقدر حرفهای، جذّاب و شُستهورُفته کارشده است و یا پایانبندی نفسگیر و غمافزای فیلم که پس از بشکن ثانوس، فضای فیلم چقدر بهصورت ناگهانی به وضعیت مُنجمدکننده، ابهامآلود و درعینحال هولناکی تغییر حالت میدهد و آوای مُبهم و ترسناک ژرفنای آسمانها در کنار نوای مضمحل کننده و گیجکنندهی روایت بستر، چقدر سبب مورمور و گزش سوزناک اعماق ازهمپاشیدهی روان تماشاگر میگردد.
قاطعانه و شاید اندکی از روی عواطف تلاطم گر و هیجانات لبریز شده ناشی از تماشای پایانبندی تراژیک فیلم، میگویم که بعد از فیلم شوالیهی تاریکی برمیخیزد اثر جاودانهی کریستوفر نولان، فیلم انتقامجویان: جنگ بینهایت یکی از تاریکترین و درعینحال جذابترین فیلمهای کُمیک تاریخ سینما است که روایت تلخناک، غمانگیز و مکافات زدهی آن، همچون موریانهای موذی و شیطانصفت، آرامآرام اُمید، خوشبینی و سرزندگی را در جریان نظاممند روایت داستان در تماشاگر نابود و تباه میکند و او را از اعماق سایهوار وجود، پوچ و میانتُهی میسازد و به گمانم نُقطهی شُکوهمند داستان، همانجایی است که ثانوس زخمی، درمانده و خسته از نبرد با ثور، بشکن ویرانکنندهی خود را میزند و مطمئن هستم که همگی با تماشای این صحنهی بهغایت بُهتآور و جانکاه، یکباره از درون میانتُهی شده و فروریختهایم.
انتقامجویان: جنگ بینهایت، باوجود مانور تبلیغاتی و هایپ آزاردهندهی مارول استودیو مبنی بر مُستقل بودن آن بهعنوان یک فیلم سینمایی، اثری ناقص و ناکامل است و صرفاً نیمهی اول یک روایت دوگانه است که خبر از ادامهای پُرشور و هیجانانگیز در آینده میدهد امّا اشتباه نکنید، من منظور دیگری دارم. انتقام جویان: جنگ بینهایت، از دیدگاه چشمانداز محتوایی ـ بافتاری، شاید اینگونه ـ وابسته ـ به نظر برسد اما ازلحاظ فُرم ساختاری، یک فیلم کاملِ سرگرمکننده، رضایتبخش و ساختارمند است که در بستر مفهومپردازی مؤلفههای ساختاری خود، هیچگونه کموکاست و نقصانی ندارد و حتّی من معتقد هستم که درزمینهی شیوهی پیشروی روایت داستان، شخصیتپردازی کاراکترها و شالودهی داستانپردازی، با اثری شاخص و مُمتاز روبهرو هستیم که میتواند مُستقل و خودگردان نیز قلمداد شود و بهتنهایی گلیمش را از آب گلآلود روزگار بیرون بکشد بیآنکه برای فهم و درک بیشتر، نیاز به توضیح بیشتری داشته باشد. پایانبندی انتقامجویان: جنگ بینهایت، با تمام شُکوه محتوایی، قُدرت بصری و عظمت روایتی خیرهکنندهای که دارد، ممکن است هیجان مُبهم و دردناکی از بلاتکلیفی، سردرگمی و عدم رضایت را در تماشاگر ایجاد کند و این موضوع قابل تأمّل، به همان مفهوم ضد کلیشهای و ساختارشکنی اساسی این فیلم برمیگردد. ما در طی این سالهای طولانی، خوشبینانه و سبکسرانه عادت کردهایم که پایانبندی فیلمهای ابرقهرمانی، با پیروزی نسبتاً آسان، کُمدیوار و سرگرمکنندهی ابرقهرمانان به اتمام برسد و همهچیز اصطلاحاً بهخوبی و خوشی ختم به خیر شود امّا فیلم انتقامجویان: جنگ بینهایت، این کلیشهی بیمعنا و بیمفهوم را بیرحمانه درهم کوبید و نابود ساخت و هرچند احتمالاً در قسمت بعدی و پایانی انتقامجویان، این روند تراژیک و نوآورانه متوقف شود و دوباره اوضاع جهان هستی و انتقامجویان، گُلوبُلبل و دلپذیر گردد اما انتقامجویان: جنگ بینهایت تا همین جای کار هم فوقالعاده، برجسته و تحسینبرانگیز ظاهرشده است و این هیجان مُبهم و دلخراشِ بلاتکلیفی و گیجی، ناشی از شکسته شدن و ازهمگسیختگی طرحوارههای ذهنی سفتوسخت ما است که در آن پیروزی ابرقهرمانان به یک کلیشهی بهغایت تکراری و کسلکننده تبدیلشده است و این مشکل ریشهای از سمت ما است که به تماشای چنین قالبهای کُهنه و از پیش تعیینشدهای، عادت کردهایم و حال که داستانپردازی، به شکل غیرمُنتظره، دردناک و بُهتآوری رقم خورده است، اینگونه آشفته، پریشان و رواننژند به دنبال فهم چرایی و چیستی وقایع، کورمالکورمال راه اُفتادهایم.
فیلم انتقامجویان: جنگ بینهایت، یکی از ماندگارترین، باورپذیرترین و درعینحال مخوفترین ضدقهرمانهای تاریخ سینمای کُمیک را در دل خود جایداده است و ثانوس بهعنوان آنتاگونیست اصلی دنیای سینماتیک مارول پس از نزدیک به یک دهه، رُخ ویرانگر خود را آشکار نموده است ـ البته اگر حضور چندثانیهای او را در تیتراژ پایانی فیلم نخست انتقامجویان نادیده بگیریم ـ و بدون اغراق ازلحاظ شیوهی شخصیتپردازی و مفهومپردازی مؤلفههای روایی کاراکتر، شخصیت ثانوس کاملاً قوی، نظاممند و ملموس ازکاردرآمده است و برخلاف بسیاری از ضدقهرمانهای تاریخ سینما، صرفاً یک موجود بدقواره، خشن و احمق نیست که با جنایت، خونریزی و کُشتار، خیلی خاص و مخوف جلوه کند و ازلحاظ ماهیت مفهومی کاراکتر هم بسیار نچسب، مُقوایی، مصنوعی و بهغایت کلیشهای باشد. هدف بُنیادین ثانوس در نابودی نیمی از جهان هستی و برقراری مجدد تعادل به کهکشانها که خود به آن، عنوان غریب و نامأنوس رحم را داده است، هرگز برای تماشاگر منطقی، قابلقبول و واقعبینانه جلوه نخواهد کرد و به گمانم از این باب، شخصیت اریک کیلمانگر ـ ضدقهرمان فیلم پلنگ سیاه ـ از حیث باورپذیری و مقبولیت افکار و اهداف تا به این جای کار، قویترین و نظاممندترین ضدقهرمان تاریخ دنیای سینماتیک مارول باشد اما این موضوع اهمیت چندانی ندارد بلکه آنچه سبب شده است که شخصیت ثانوس، در یککلام شاهکار، واقعگرایانه و الگوی حقیقی کهنالگوی ضدقهرمان باشد، این است که او کاملاً معمولی و باورپذیر ـ همانند یک انسان واقعی ـ رفتار میکند و تمام ابعاد و جنبههای روانشناختی ـ خوب یا بد ـ او را با صراحت و پختگی منحصربهفردی به نمایش میگذارد و دقیقتر بگویم که هیچ عُنصر و مؤلفهی تظاهر مآبانِ، کلیشهای و اغراقآمیزی در بافتارِ شخصیتپردازی ثانوس وجود ندارد و این نکته، حقیقتاً حیرتآمیز است. ثانوس اهداف شوم و خطرناکی را در سر میپروراند که شاید غیرمنطقی و حتّی جنایتکارانه به نظر برسند اما او به اهدافش ایمان و باور قلبی دارد و برای رسیدن به آنها، همهچیزش ـ حتّی انسانیتش ـ را فدا میکند، او بزرگوارانه میبخشد درجایی که میتواند همهچیز را نابود سازد ـ مانند لحظهای که انتقامجویان شکستخورده را در سیارهی تایتان بخشید و آنان را به حالِ فروماندهی خود رها کرد. ثانوس لبریز از احساسات و عواطف هرچند کمرنگ و مُبهم انسانی است و قُربانی کردن گامورا و مرگ او، ثانوس را به اوج غم، استیصال و درماندگی رساند. او هیچ رفتار زننده، ناموزون و سبکسرانهای از خودش نشان نمیدهد و متفکّرانِ و اندیشناک، از آیندهی بشریت و جهان هستی سخن میگوید. بله او ثانوس است؛ یکی از بهترین ضدقهرمانهای تاریخ سینما و باید یادمان باشد که بخش مهمی از این باورپذیری، ملموس بودن و پرداخت چندلایهی شخصیت ثانوس، به موشنکپچر فوقالعاده و کیفیت CGI حرفهای او برمیگردد و جاش بُرولین چه خوب توانسته است که با حرکات نرم و حسابشده و گفتار صریح و ابهت آمیز خود، یکی از ماندگارترین کاراکترهای تاریخ سینما را خلق نماید.
فیلم انتقامجویان: جنگ بینهایت، در نُقطهی اوج دستاوردهای فنی مؤلفههای ساختاری سینما قرارگرفته است. کیفیت انیمیشنها، جلوههای ویژه فنی و سایر دستاوردهای بصری ـ گرافیکی نشئتگرفته از فنّاوریهای کامپیوتری، کاملاً واقعگرایانه و مبهوتکننده بوده و در ایدئالترین وضعیت ممکن خود قرارگرفتهاند و کیفیت پردازش کامپیوتری و موشنکپچر کاراکتر ثانوس، خود یک مثال بارز و برجسته از این پرداخت ساختارمند کیفی است. همچنین فیلمبرداری و زوایای کادربندی تصویری انتقامجویان: جنگ بینهایت، در یککلام شاهکار و چشمنواز است و برداشتها و صحنههای اعجابانگیز و رُعبآور از درگیریها، کشمکشها و نبردهای شُلوغ و گاه گیجکنندهی داستان، بسیار شُستهورُفته و درعینحال پرداختشده و خیرهکننده ازکاردرآمده است و این مُعجزهای است که از ترکیب خلاقانه و هُنرمندانهی جلوههای ویژهی فوقالعاده و کادربندی حرفهای و شایستهی قابهای تصویری بهدستآمده است. مثلاً صحنهی ورود ثانوس به سیارهی ازهمپاشیدهی تایتان و مُکالمهی کوتاه او با دکتر استرنج، چقدر ازلحاظ فُرم بصری و قاببندی تصویری، قوی و شُکوهمند کارشده است و یا لحظهای که ثانوس بعد از نبرد پایانی و نابودی نیمی از جهان هستی، به درون کُلبهای جنگلی میرود و از فراز غمانگیز آن، نظارهگر ماتمزدهی طلوع خورشید میشود، حقیقتاً این صحنه و چشمانداز بصری، فوقالعاده و بیبدیل است. در مورد موسیقی فیلم انتقامجویان: جنگ بینهایت، باید چنین گفت که همچنان از زمینه و تم اصلی موسیقی فیلمهای قبلی انتقامجویان استفادهشده است امّا این بار این موسیقی، مُطابق با فضای تیرهوتار و مالیخولیایی فیلم، سنگینتر و خفهکنندهتر ظاهرشده و از آن حالت سرگرمکننده و پُرشور خود فاصله گرفته است و لحظات بسیار دراماتیکی در فیلم هست که این نوای مسحورکننده و گوشنواز، بسیار پُخته، تکاملیافته و حُزنانگیز ظاهر میشود که سکانس پایانی فیلم ـ حضور ثانوس در واکاندا ـ و یا لحظهی قُربانی کردن گامورا توسط ثانوس در وُرمیر از آن جمله است.
درنهایت اینکه فیلم انتقامجویان: جنگ بینهایت، در یککلام اثری شاهکار، ماندگار و تراژیک در طول تاریخ پُرفرازونشیب سینمای کُمیک است. روایت داستان، به بهترین شکل ممکن، صیقل دادهشده است و جریان روایت، کاملاً هماهنگ و خوشآهنگ بهپیش میرود و باوجود مدتزمان طولانی فیلم، کوچکترین نقصان و خللی در ریتم داستان مشاهده نمیشود و شخصیتپردازی کاراکترها نیز با توجه به مُستقل نبودن فیلم و وابستگی مفهومی آن به هجده فیلم قبلیاش، نظاممند و قابلقبول ازکاردرآمده است؛ بنابراین فیلم انتقامجویان: جنگ بینهایت، حماسهای شُکوهمند است که همهی ابعاد مُحتوایی و ساختاری آن، بر بُلندای تراژیک افتخار و کامیابی قرارگرفته است و بدون تردید تماشای حریصانهی آن، به یکی از خاطرات شگرف، دراماتیک و فراموشنشدنی طرفداران کُمیکهای مارول تبدیل خواهد شد. امّا من از آیندهای نزدیک میترسم؛ آیندهای که قرار است قسمت بعدی و پایانی انتقامجویان اکران شود زیرا که از ژرفنای مغموم روان ـ مطابق با شواهدی از دنیای بیرون ـ چنین احساس میکنم که قرار است همهچیز به روال عادی و روزمرهی خود بازگردد، خرابیها و آسیبها، مرمت شوند، یأسها و زشتیها و دردها، به اُمید و زیبایی و لذّت تبدیل گردند و مُردگان دوباره به این دنیای فانی بازگردند و این رویداد جانفرسا، هرچند طبق شواهدی در کُمیکهای مصور و برنامهی کاری آیندهی دنیای سینماتیک مارول است اما این قضیهی ملودرام، برای من بهغایت نااُمیدکننده، افسردهوار و مُضحک جلوه میکند زیرا اعتقاد شخصی من بر این نکته است که عُنصر و مؤلفهی اساسی یک فیلم شُکوهمند و ماندگار، ماهیت تراژیک آن است و حذف مفهوم تراژدی از قسمت بعدی انتقامجویان و جایگزینی آن با مفاهیم کلیشهای و دراماتیک، نهتنها به لودگی و بیریشه شدن انتقامجویان ختم میگردد بلکه شُکوه تراژیک و عظمت اعجابانگیز انتقامجویان: جنگ بینهایت را نیز خُنثی و مسخره میسازد.