به گزارش کندو نیوز، فیلم «بمب؛ یک عاشقانه» در روزهای اکران روی پرده سینما موردتوجه بسیاری از علاقهمندان به سینمای ایران قرارگرفته است. چه کسانی که این فیلم خاطرات تلخ و شیرین دهه ۶۰ و روزهای سخت موشکباران را به یاد آنها میآورد و چه کسانی که در آن روزها هنوز به دنیا نیامده بودند و با این فیلم، گوشهای از فضای روزهای جنگ در تهران را تجربه کردند.
در این گزارش بخشی ازنظرات و سخنان مخاطبانی را میخوانید که خطاب به پیمان معادی، کارگردان فیلم «بمب؛ یک عاشقانه» در کامنت های صفحه اینستاگرام او نوشتهشده است.
- خیلی خوبِ کاری به ایرداش ندارم یه حس عجیبی توش بود بااینکه بچه جنگ نیستم.
- خسته نباشین آقای معادی من در زمان جنگ نوزاد بودم ولی صدای آژیر قرمز آنچنان وحشتی برام ایجاد میکنه و قلبم رو میفشاره که برای خودمم عجیبه انگار ضمیر ناخودآگاهم فعالتر از همیشه با این صدا واکنش نشون میده.
-فیلم عالی بود بااینکه تو اون دوران نبودم ولی خیلی خوب تونستم باهاش ارتباط برقرار کنم و از روی خوش و صمیمیتون یه دنیا ممنون.
-جناب معادی فیلم بمب، یک عاشقانه آنقدر درست و حسابشده بود که تماشاگر و دقیقاً دو ساعت مجذوب خودش میکرد و وادارمون میکرد تا حتی به خودمون جرئت پلک زدن ندیم که یه وقت لحظهای از اون رو از دست بدیم...
-آقای معادی فیلم فوقالعاده بود. اتفاقاً من با مامانم رفتم سینما مامانم متولد سال 48 هست گفت همهی خاطراتم زنده شد، کاش همونجا تو سینما تو اون دوره میموندیم و بیرون نمی اومدیم من این نکته رو تو پیجمم گذاشتم.
-فیلم بینظیری بود و پر از احساس من خودم اون دوره رو تجربه کردم واقعاً به دوران بچگیم رفتم.
-پیمان جان من فیلمتو یه بار جشنواره پارسال دیدم دو بار هم امسال یه حسی عاشقانه عجیبی تو فیلم هست که من تا حالا در هیچ فیلم ایرانی دیگه ای تجربش نکردم. خیلی هوشمندانه و جالبه آرزوی سلامتی و رشد همیشگی دارم براتون.
-ازنظر من بهترین تصویری بود که می تونستم از زمان جنگ داشته باشم تابهحال فیلمی به این ملموسی ندیده بودم الآن بعد از گذشت سه روز از دیدن فیلم خواب بمباران میبینم ... ازتون ممنونم که این فیلم فوق عاشقانه رو ساختی ... در حال حاضر باجرئت میتونم بگم این کشور هنوزم تو بمبارانه و زندگی خیلی از زوجها مثه زندگی ایرج تو فیلم شماست.
-آقای معادی برای من که متولد بهمن سال ۶۷ هستم تصویر بسیار ملموسی از جنگ را نقاشی کرده بودید، از دیدن عاشقانه لطیف تان لذت بردیم خیلی ممنون.
-من توی این دوران به دنیا نیومده بودم ولی همسرم که تجربه کرده بود و اتفاقاً خیلی آدم سختگیری هست نسبت به فیلمها میگفت دقیقاً همینطوری بود و عالی به نقش کشیده شده بود تبریک تبریک تبریک.
-بینظیر بود تشکر بابت نگاهتون و ساخت فیلمی که مثل بمب ترکوند.
پیمان معادی در نمایی از فیلم «بمب، یک عاشقانه»
-جناب معادی من از فیلمتون لذت بردم و به نشان دانشآموز دبستان و راهنمایی اون دوران بسیاری از نکات دهه ۶۰ رو در فیلم دیدم که برام جالب بود... ضرباهنگ فیلم از یکنواختی غیر کسلکنندهای برخوردار بود که من دوست داشتم ... فیلمنامهی جمعوجوری هم بود و بهراستی بیادعا فیلم ساختن هنر میخواهد که خوب دربیاید که شما این کار را بسیار خوب انجام دادید... چشم دار کارهای بعدی شما هستم.
-فقط سیامک انصاری و شعارهای اول صبحش سر صبحگاه... عالی بود. انصافاً زیبا بازی کرد و هممون یاد ادمای متظاهر و ریاکار مدارس میندازه که بهزور هر صبحگاه نگهمون میداشتن و میگفتن شعار بدید.
-عالی بود تبریک میگم همهچیز در اوج طنز عشق دلهره نوستالژی...
-عالی بود و برا من یه دلیل شخصی هم داشت که شدیدتر بپسندم اونم این بود به خاطر ناامیدی زیادم از شرایط موجود همیشه میگفتم بزارین جنگ شه زودتر یا میمیریم یا زنده میمونیم تو اوضاعی بهتر از این، ولی بهقدری وحشت کردم سر صحنه بمباران آخر فیلم که بگور خودم بخندم دیگه همچین حرف احمقانهای بزنم.
-من که متولد دهه شصتم و اون دوران رو ندیدم خیلی دوست داشتم فضاسازیها و روایت ساده داستان را. هی میگفتم چقدر این داستان مدرسه کشش دارد کاش معادی سریالش را میساخت. امیدوارم وارد عرصه سریال سازی هم بشوی، موفق باشی.
-دقیقاً سال ۶۵ من هم سن اون پسربچه بودم و برای من همه تداعی شد و اشکم درآورد ممنونم خیلی خوب بود خسته نباشن.
-من شاید هیچ تصوری از جنگ و ترس از بمبها نداشتم ولی با دیدن این فیلم حس مردم اون موقع و ترسشون کاملاً برام تصویرسازی شد. حتی آخرش چند قطره اشک همریختم. فکر کردم مردین تا وقتیکه ماسک اکسیژن براتون گذاشتن در کل فیلم خیلی خوبی بود.
-برای من که متولد ۵۵ هستم لحظهلحظه ش خاطره بود وقتی حمله هوایی میشد میرفتیم زیر پله. اونجا شوفاژخونه بود و از گازوییل خدا میدونه اگه موشک اصابت میکرد چه اتفاقی میافتاد ولی چون با همسایه مون میرفتیم اونجا و برای اینکه نترسیم بزرگترا جوک تعریف میکردن من اونجارو خیلی دوس داشتم دلم میخواست حمله بشه و بریم دورهم خوش باشیم یادش بخیر. در ضمن تو مدارس دخترونه هم کتک بود من شاهد خیلی از کتکها بودم.
-من فیلم رو به همراه مادرم دیدم تمام مدت مادرم به یاد گذشته چشمهاشون پر از اشک بود... ممنون ازتون آقای معادی ... فقط کاشکی در رابطه بین دو زوج فیلم حرفهای بیشتری بینشون ردوبدل میشد این نوع فیلمها البته ازنظر من برای اینکه در ذهن بمانند نیاز به دیالوگهای بهیادماندنی بیشتری دارند ...
-پیمان بسیار عزیز و دوستداشتنی ملت ما، دیروز فیلم بمب را دیدم. میخواستم از قلبم و نظرم را در مورد اون بنویسم و تشکر کنم از تو و تیم بازیگران فوقالعادهات.
من تمام اون روزها را تجربه کردهام. تمام اون شبها ترسیدم، با وحشت فرار به اینجا و آنجا کردم. انگار اون سالها را ورق زدم و دوباره زندگی کردم... عین اون روزها بود... عین حس اون زمان مردم، عین مدرسههایی که فامیلها میرفتن و داستانهای اونا... عین ترسهای همه مون بود... و وه عجب تجربهای دیدن اون عشق با اون همه شکوه و معصومیت...
- از فیلم یک تصویر حکشده در ذهن و پاک نخواهد شد... اون هم تصویر نگاه مملو از عشق پسرک تو زیر زمینه... همه راز جهان ریخته در چشمسیاه پسر بود... و او محو تماشای دختر.
-جامعه امروز به امثال این فیلم که در مذمت جنگ و دشمنی کردن و مرگ بر این و اون گفتن هست نیاز داره، خسته نباشید تمامی عوامل فیلم مخصوصاً جناب معادی عزیز که حتماً سختیهایی رو تحمل کردید.
-فیلم بمب مثل یه خواب بود که یک ساعت کلاً منو از این دنیا جدا کرد برد تو قلب اون روزهای جنگ. آنقدر این خواب عمیق بود و همه وجود منو احاطه کرده بود. بهعنوان یه تماشاگر. میگم من فیلم بمب رو. کاملاً درک کردم.
-اینکه بشر حتی در ترسناکترین لحظات، عشق رو فراموش نکرده و هرلحظه ذوقِ این حالت رو داره، به نظرم مفهومِ اصلی فیلم بود.
انتهای پیام/#