سینماگیمفا: شگفتانگیزان ۲، به طرز عجیب و البته فوقالعادهای فرمولهای سابق پیکسار را پس میزند و نه یک فرمول، بلکه یک واژه بسیار مهم را در آغوش میکشد: خلاقیت! دو کمپانیای که با تکرار کلیشههای خود، این اواخر ما را نگران کرده بودند، پیکسار و مارول هستند. استودیوهایی که با خلق یک مسیر جدید و متفاوت در ساخت انیمیشن و فیلمهای ابرقهرمانی، به موفقیتهای درخشانی دست یافتند و چه پیکسار و چه مارول، برای نوجوانان و جوانان بسیاری خاطره ساز شدند. حال پیکسار آن ساختار همیشگی خود را رها کرده است. ساختاری که پس از «کوکو» غرغر برخی مخاطبان و منتقدان را درآورده بود و تکراری بودنش، برای «کوکو» سبب گفتگوها و بحثهای فراوانی میان موافقان و مخالفان شده بود. پس از آنهمه ماجرا و نظر و کامنت، حال میتوانم با خیال راحت لم بدهم و بگویم که پیکسار ریسک تغییر مسیر را انجام داده و از زیر خطر آن موفق و سربلند خارجشده است. شگفتانگیزان ۲ بهجای آنکه فقط یک خط داستانی را دنبال کند و به ما بگوید که مثلاً چند قهرمان، دنبال به دام انداختن موجودات بد هستند، یک دنیا را به تصویر میکشد. یک دنیای شگفتانگیز و دوستداشتنی. بهجای آنکه موش و گربه بازی میان آقای شگفتانگیز و دشمنانش راه بیندازد، دردسرهای یک روز عادی او را به تصویر میکشد و بهجای آنکه فقط دعوای وایولت و دش را به تصویر بکشد، روزمرگیها و دغدغههای هرکدام از آنان را به ما نشان میدهد. نه به شکلی معمولی یا حتی خوب، بلکه آنها را شگفتانگیز به ما نشان میدهد! باوجود تفاوتهای زمین تا زیرزمینی شگفتانگیزان یک و دو، آنقدر پیکسار در اجرای این فرمول خوب عمل کرده است که هیچگاه با خودتان نمیگویید: «ایکاش این انیمیشن ساخته نمیشد.» بلکه با آغوش باز آن را میپذیرید و حتی ممکن است بگویید: «ایول! این از آن اولی هم حتی بهتر است.»
انیمیشن پر از ایده است. ایدههای ناب و درخشان که البته در اجرایشان نیز بسیار موفق است. از همان ابتدا که انیمیشن با ضرباهنگ بالا آغاز میشود بگیرید تا ثانیهی هزارم تا ثانیهی صد هزارم و تا آخر انیمیشن. برای مثال تریلرها را به خاطر آورید. قدرتهای جک-جک (نوزاد خانواده) بالاخره نمایان میشوند و چه قدرتهایی هم دارد! در عین سادگی، آنقدر این قدرتها باحال و دوستداشتنی تصویر میشوند که باوجود کلیشهای بودنشان، دلمان لک میزند برای دیدنشان. استخوان و اسکلت اصلی انیمیشن را همین ایدهها تشکیل دادهاند. اینکه خانم شگفتانگیز (دختر لاستیکی) چقدر از قدرت کش آمدن خود ماهرانه و باتجربه استفاده میکند. هر جا لازم ببیند روی زمین پهن میشود و هر جا لازم ببیند، خود را جمع میکند. از این خاصیت کششی برای خودش و دیگران فنر میسازد و دانهدانه آنها را به هوا پرتاب میکند و در ارتفاع بالا خودش را چتر میکند و با سرعت کاملاً ملایم و آرام پایین میآید. تواناییهای دش نیز همینگونه به تصویر کشیده میشوند. دش میتواند در ثانیه مسواک بزند، بنویسد، بدود و از دیوار راست بالا برود. اگر هیجانزده شود، یک مسافت طولانی را بهسرعت میدود و خودش را تخلیه میکند و کافی است استرس بگیرد تا بهجای خرابکاری بهعنوان یک انسان معمولی، تند و تند و پشت سرهم، خرابکاری به بار بیاورد و دستهگل به آب دهد. یکی از ایدههای جذاب در سکانس افتتاحیه انیمیشن وجود دارد. هنگامیکه شگفتانگیزان، خانوادگی به دنبال یک مجرم هستند و قصد مهار کردن او را دارند، اما باید مراقب جک-جک کوچک هم باشند و وسط مبارزات خود، تند جک-جک را مبادله میکردند. از مادر به وایولت، از وایولت به دش و دش هم با سرعت جک-جک را در بغل پدر میگذارد و سراغ مبارزه میرود و این چرخه ادامه دارد. همین ایدههای ریزودرشت جالب و گاه بامزه هستند که از شگفتانگیزان ۲، یک انیمیشن قدرتمند میسازند.
کافی است سرتاسر انیمیشن را بگردید تا شوخیهای فراوانی را که پیکسار برایتان کاشته است پیدا کنید. خصوصاً اتفاقاتی که میان باب و بچههایش میگذرند، هسته اصلی کمدی انیمیشن را تشکیل میدهند. بسیاری از ایدهها و خلاقیتهایی که به آنها اشارهکردهام، علاوه بر سرحال آوردن شما، میتوانند لبخند نیز به لبانتان بنشانند. انیمیشن تصمیم گرفته است تا برعکس فضای جدیتر و سنگینتر نسخه اول خود، این بار مانند بمبی از انرژی جلوی شما بترکد و انرژیاش را پخش کند. حتی گره پایان انیمیشن هم با یکی از بهترین شوخیها و موقعیتهای کمدی انیمیشن حل میشود. البته اگر دقت کنیم، اکثر این کمدیها از موقعیتهای فانتزی و تخیلی و نه موقعیتهای واقعگرایانه خارج میشوند. برای مثال جک-جک بسیار بیشتر از یک نوزاد متوجه میشود و حتی برعکس دیگر نوزادانی که میشناسیم، اگر در بدترین موقعیتها هم قرار بگیرد، جای آنکه زیر گریه بزند، با تمام وجود میخندد؛ که البته این خوب است. چراکه یک انیمیشن، باید فانتزی و تخیلی باشد. باید از موقعیتهای فانتزی به بهترین شکل ممکن استفاده کند تا به اهدافش برسد. باید بتواند تخیل من و شما را فعال کند تا بالاخره پس از مدتها، بتوانیم خودمان را در یک شهر انیمیشنی، در کنار دیگر شخصیتها تصور کنیم و از بودن در کنار آنها نهایت لذت را ببریم. تفاوت انیمیشن در مقابل فیلم، آن تخیلات و فضای فانتزیاش است که پیکسار این تفاوت و درواقع توانایی را درک میکند و از آن به بهترین شکل در شگفتانگیزان ۲ استفاده میکند؛ و البته وظیفه مهمتری که دارد، این است که آنقدر جدی این فانتزیها و تخیلات را نشان دهد که فکر کنید همینالان کنار گوش شما به واقعیت پیوستهاند. این مسئله در تمام انیمیشنهای پیکسار موفق بوده است و اینجا هم موفق است. شگفتانگیزان ۲ طوری خودش را جدی میگیرد که گویی ما تخیلی هستیم و او واقعی است. خلاصه میتوانید با شوخیهای انیمیشن بخندید، با تخیلات آن تخیل کنید و به درون فضای دوستداشتنی فانتزی آن شیرجه بزنید و حتی در آن غرق شوید.
شگفتانگیزان ۲ یکی از پرانرژیترین انیمیشنهایی است که میتوانید ببینید. نهتنها شوخیهایش درجهدو و تقلبی نیستند، بلکه انرژی از سر و کول انیمیشن بالا میرود و به بهترین شکل ممکن به شما هم سرایت میکند. رنگهای جیغ و دوستداشتنی سرتاسر اثر هم به انتقال این انرژی کمک میکنند. اولازهمه رنگ قرمز لباس خانواده شگفتانگیز، سپس رنگ آبی فروزن و یخبازیهایی که میکند. پسازآن طراحی خوشرنگ و لعاب ساختمانها و ماشینها و وسایل نقلیه و درودیوار و محیط خیلی خوب میتوانند نوار انرژی شما را تا ته پر کنند و شما را از جا بپرانند. شگفتانگیزان اثری جدی نیست که در آنیک آنتاگونیست بسیار پیشرفته و خفن، بخواهد بشریت را نیست و نابود کند، بلکه مکانی است برای خوشگذراندن دوستان و خانوادهها تا در کنار هم دشمنانشان را دستگیر کنند و از قهرمان بودن و قهرمانبازی درآوردن لذت ببرند. حتی شخصیت منفیای که برای قسمت دوم شگفتانگیزان طراحیشده است، نه که شخصیت بدی نباشد و در بد بودن خود جدی نباشد، نه که چالشبرانگیز نباشد و شگفتانگیزان و دوستان را با مشکل مواجه نکند، نه که مانند بستنی در تابستان شل و بیانگیزه باشد، اما خودش هم باید بپذیرد که هدف خوشگذراندن قهرمانان و البته بینندگان است و او وسیلهای برای این هدف است. خودش هم باید بپذیرد که صمیمیت و شاد بودن و انرژی داشتن، در این انیمیشن مهمتر از آن است که بیننده آدرنالین در رگهایش احساس کند. خودش هم باید بداند که بالاخره پس از مدتها، بهتر است پرده آخر را جدی تمام نکنیم و با شوخی و شادی و خنده آن را به پایان برسانیم. از آن خندههای پرانرژی جک-جک بگیرید تا هیجان و انرژی فراوان دش تا چالشهای فراوانی که برای باب در نظر گرفته میشوند تا حتی دغدغههای وایولت، همگی دستبهدست همدیگر میدهند تا به شکلی قدرتمندانه به شما انرژی دهند.
البته این نکته را فراموش نکنیم که برخی اوقات، اتمسفری جدیتر و کمی هیجانانگیزتر برای این انیمیشن لازم است تا مسیر انیمیشن آنقدر هموار نشود که مخاطب و منتقد را از خود زده کند. بلکه باید مانند قله و دره باشد. اول بهتر است بالای قله برویم و شوخی و خنده و هیجان زیادی به خرج دهیم، سپس برگردیم پایین دره تاکمی استراحت کنیم و نفسی تازه کنیم و دوباره این روند ادامه یابد. البته بازهم آن حس و حال شاداب انیمیشن، بر تمام بخشهایش سایه افکنده است؛ اما برخی اوقات (که در حد بیست دقیقه هم نمیشوند) انیمیشن ناگهان قیافهای جدی به خود میگیرد و کمی اخم میکند تا یکنواختی انیمیشن را از بین ببرد و البته داستانش هم آنقدر سبک و مسخره نشود که آن را جدی نگیریم و اصلاً حسابش هم نکنیم؛ و مسئله مهمتر اینکه در اجرای این مسئله بهشدت موفق است و ما را در همان بیست دقیقهی کوتاه یاد همان شگفتانگیزان ۱۴ سال پیش میاندازد که برعکس نسخه اول، جدیت و اخم در آن بر شوخوشنگی پیروز شده بود. ما را به همان جزیره متروک و خالی از جمعیتی میبرد که فقط چند نفر در آن، زمین و زمان را به آتش کشیدند و مبارزات سنگین و هیجانانگیزی با یکدیگر انجام دادند. ما را یاد آن حس و حال مرموزی میاندازد که آقا و خانم شگفتانگیز در آن به دنبال حل کردن معما و شفاف کردن ابهامات بودند. برخی اوقات، انیمیشن میتواند بهراحتی حس تعلیق و آدرنالین و لذت ناشی از آن را به ما منتقل کند و نشان دهد که بله! بالاخره از این کارها هم بلد است، اما انتخاب کرده که بیشتر شوخوشنگ و شاد و سرحال باشد. بعد از اینهمه سال، پیکسار آنقدر تجربیات متفاوت به دست آورده است که انیمیشن مانند موم در دستانش نرم است. میتواند از آن موم اولیه، هر شکل و شمایلی که دلش میخواهد خلق کند و هر نوآوریای که لازم میداند، انجام دهد.
یک جورایی میتوان گفت آنقدر تنوع شخصیتها در انیمیشن زیاد است و آنقدر هرکدام از آنها خوب پرورانده شدهاند که هر شخصی، با هر روحیه و سلیقهای و هر دیدگاه و نگرشی میتواند یکی از این شخصیتها را بهعنوان شخصیت موردعلاقه خود انتخاب کند؛ اما اگر از من بپرسید، میگویم تمام آنها، برای تمام مخاطبان، جذاب و تماشایی هستند و هرکدام از آنها، به درد هر روحیهای که فکر کنید میخورند. با آقای شگفتانگیز شروع کنیم، پدری که به خاطر چالشهای ساده زندگی، به معنی واقعی جمله، آنقدر دربوداغان میشود که گویی وانت به آن تصادف کرده است. به خاطر سختیها و چالشها، آنقدر کمخوابی برایش به وجود میآید که ادوارد نورتون در فیلم «باشگاه مشتزنی» از او سرحالتر و شادابتر است. وجهه عمیقتر این پدر، مخالفت او با قانون جهانی است. قانونی که اجازه فعالیت به قهرمانان را نمیدهد و او این نظر را دارد که قانون باید برای رفاه مردم باشد و این قانون هیچ کمکی به هیچکسی نمیکند. پس باید اصلاح شود. وایولت را در نظر بگیرید. دختری در حال بلوغ که دغدغهاش، دبیرستان و روابط عمومیاش است و در این سن آنقدر حساس و وسواسی است که کافی است به یک مشکل ساده بخورد و مثلاً انگشت کوچک پایش به مبل گیر کند تا زمین و زمان را به هم بریزد و رفتارهای خشونتآمیز از خود نشان دهد. الستیگرل (مادر خانواده) کسی است که موافق قانون است. موافق حرفی است که دنیا میزند و به نظر او قانون، قانون است و باید اجرا شود. حال هرچه میخواهد باشد. عاشق خانوادهاش است و اگر بشنود جک-جک را پشه نیز زده است، مریخ هم که باشد یک تاکسی میگیرد و به خانه برمیگردد و پشه را نیست و نابود میکند. دش! پسری پر از انرژی و پر از هیجان؛ و البته بیزار از کارهایی نظیر دست شستن و خوردن سبزیجات. فکر میکنم برای توصیف دش، همین دو جمله کافی است!
اما مهمترین شخصیتی که در انیمیشن وجود دارد و گویی همهچیز حول محور او میچرخد، جک-جک کوچک است. فکر میکنم شما هم با من موافق باشید که پیکسار کاملاً واضح و شفاف، شخصیت اول انیمیشنش را جک-جک انتخاب کرده و به همین علت است که انیمیشن اینقدر پرانرژی و پر از خنده است. شاید اگر مثلاً دش را انتخاب میکرد، چیزی مثل «کوکو» داشتیم تماشا میکردیم. یا اگر وایولت را انتخاب میکرد در حال تماشای «ظاهر و باطن» بودیم؛ اما جک-جک شخصیت اول انیمیشن است تا همهچیز خارج از کنترل باشد، مثل یک نوزاد! جک-جک با آن هرجومرجی که ایجاد میکند و آن محوریتی که به خود میگیرد، انیمیشن را مانند موم در دستان خود نرم میکند و گویی سازندگان را مجبور میکند که همراه او پیش بروند و به خاطر او انیمیشن را بسازند؛ یعنی اگر اولین تصمیم، مرکزیت داشتن جک-جک توسط سازندگان بوده باشد، بقیهی تصمیمها را سازندگان نمیگیرند، بلکه جک-جک میگیرد. از طرفی دیگر پیکسار آنقدر خوب بلد است یک شخصیت بامزه و تودلبرو خلق کند که ردخور ندارد. مایک و سالیوان یادتان است؟ مایک خوراک اجرای استندآپ کمدی است. اصلاً خود استندآپ کمدی است. سالیوان هم باوجود ترسناک بودنش، آنقدر مهربانانه لبخند میزد که دلسنگ را آب میکرد و از آن آب جوی جاری میشد. آن سگ خیابانی در «کوکو» را به یادآورید. با هر بار دیدن او، پیکسار گویی مرا مجبور میکرد تا بخندم یا حداقل یک لبخند پت و پهن بزنم. آنقدر باحال به درودیوار میخورد و خودش را لوس میکرد که مطمئنم هیچکس او را فراموش نمیکند و نخواهد کرد. جک-جک هم در شگفتانگیزان ۲ همین داستان را دارد. چه وقتیکه اخم میکند و جدی میشود، چه وقتیکه میخندد و رودهبر میشود، حتی وقتیکه گریه میکند، فقط در حال دلبری کردن است. دروغ نگفتهایم اگر بگوییم یکی از تأثیرگذارترین شخصیتهای چند سال اخیر در انیمیشن، همین جک-جک کوچک خودمان است. آن درکی که دارد و برخی اوقات بهاندازه یک بزرگسال است، آن بیخیالی و خوشخنده بودنش در بسیاری اوقات و مهمتر از همه، آن طراحی بامزه و بهشدت دوستداشتنی سر و چهره و بدنش و البته موهای جالبش، از او چهرهای ماندگار میان آثار پیکسار میسازند. یک شخصیت پوستر خور و بهیادماندنی.
یادمان نرود یکی از مهمترین دلایلی که پیکسار را برایمان عزیز و محترم میکند، مفاهیم چندلایه انیمیشنهایش است. مشخص است که شگفتانگیزان ۲ از این قاعده مستثنا نیست و از چنین مفاهیمی برخوردار است. حتی برخی از مفاهیمی که در خود دارد، کلیشهای هستند؛ اما آنقدر متفاوت و جذاب به آنها پرداختهشده است که حس تازگی و طراوت خود را حفظ میکنند. مهمترین سؤالی که انیمیشن از ما میپرسد، این است که: «آیا ما واقعاً به قهرمان نیاز داریم؟» ازنظر شخصیت منفی انیمیشن، ما انسانهایی هستیم که به دلیل تنبلی و زیادهخواهی مفت، دنبال کسانی هستیم که جای خالی تلاشهایمان را پر کنند. بهراحتی کاری که برایمان سخت است انجامش دهیم انجام دهند و خیلی راحت هدفهای ما را واقعیت ببخشند. این افراد همان قهرمانان هستند. درحالیکه جایگاه ما انسانها بالاتر از آن است که با لم دادن و تخمه شکستن وقت خود را بگذرانیم و منتظر باشیم تا کسی دیگر بیاید و ما را نجات دهد. چه هزار سال پیش و چه الآن، انسانها باید دستبهدست یکدیگر دهند تا بهصورت «گروهی» تجربه کنند، بهصورت گروهی «هدف» داشته باشند و بهصورت «گروهی» به «هدف» خود برسند. چیزی که بشریت همیشه به دنبال آن بوده است، آسایش است. آسایش مفت. درحالیکه باید برای رسیدن به این آسایش عرق ریخت، زحمت کشید و سختیهای بسیاری تحمل کرد. ممکن است حتی هدف شما از آسایش داشتن فاصله داشته باشد. ممکن است شما اصلاً دنبال آسایش نباشید؛ اما مطمئن باشید از عرقی که میریزید، با تمام وجود لذت خواهید برد و با تمام وجود به آن عرق افتخار خواهید کرد. در لایه بعدی که حس و حال روزمرگی بیشتری دارد، مفهوم «بچه بزرگ کردن» به تصویر کشیده میشود. مهمترین چالش باب در شگفتانگیزان ۲، مبارزات سخت و سنگین و طاقتفرسا نیست. بلکه دستوپنجه نرم کردن با مشکلات فرزندانش است. چگونه این مبحث متفاوت به تصویر کشیده میشود؟ با تلاشهای باب. در تلویزیون خودمان انیمیشنهای دوبعدی زیادی ساختهشدهاند که داستانشان، عوض شدن جای پدر و مادر است و هردو بهراحتی میفهمند طرف مقابلشان عجب کار سختی به دوش میکشد! اما باب بااینکه مسئله را میفهمد. از آن دست نمیکشد. تسلیم نمیشود. آن را رها نمیکند و به خاطر عشق و احترامی که به همسرش دارد، باوجوداینکه میخواهد از خانه بیرون بزند و همهچیز را دربوداغان کند، میماند و بچهها را بزرگ میکند. به قول خود انیمیشن: «کسانی که بچه بزرگ میکنند، قهرمانانی هستند که هیچگاه دیده نمیشوند.» و ما میبینیم که در اثر این چالشها، پوست باب کنده غلفتی کنده میشود و تا پایان کار، بهزور و زحمت از او چیزی باقی میماند. پیکسار مثل همیشه، در پرورش این لایههای عمیقتر، تأثیرگذار ظاهر میشود و باری دیگر ثابت میکند که آثاری تخت و بیمحتوا تولید نمیکند.
درست است که شگفتانگیزان ۲، در ظاهر به قهرمانانش توجه دارد و داستان به نفع آنها پیش میرود و تمام میشود؛ اما در باطن مشخص است که فریاد میزند: «هی مردم! شما به قهرمان نیاز ندارید. بلکه هرکدام از شما، باید قهرمان خود باشید. هرکدام از شما باید تجربیات خاص خودتان را در زندگی به دست آورید. هرکدام از شما باید دست در دست یکدیگر بگذارید و بلند شوید تا به آنچه میخواهید برسید.» درواقع انیمیشن ظاهراً برد قهرمانانش را به تصویر میکشد، اما باطناً همین برد را زیر سؤال میبرد و از تماشاچیانی که میخواهند تفکر کنند و دوست دارند اندیشه داشته باشند، درخواست میکند تا به این مسئله هم توجه کنند. در جهان امروز که برخی انسانها صبح تا شب تلاشی سخت میکنند برای رسیدن به اهداف و خواستههای خودشان، کسانی دیگر، شاید خواستهها و اهدافی داشته باشند، اما تنها چیزهایی که از آنها استفاده میکنند، یک ظرف، یک بسته تخمه و یک تلویزیون است. بدتر از تمام اینها میتوان گفت کسانی هستند که همان هدف و خواستهشان را هم ندارند و نمیدانند دنبال چه چیزی هستند. بازهم بدتر از آن میتوان گفت کسانی هستند که اصلاً «نمیخواهند» هدف و خواستهای داشته باشند و به همان حرفی که میشنوند عمل میکنند و اصلاً به این فکر نمیکنند که دلیلی که برایش زنده هستند و نفس میکشند چیست. شگفتانگیزان ۲ انیمیشن سرحال و قبراقی است و ما را هم سرحال میآورد؛ اما در پس تمام شاتها و تصاویر خیرهکننده و پر از سرحالیاش، میتوان چنین حرفهایی را هم برداشت کرد و به چنین مواردی هم فکر کرد. البته انیمیشنهای پیکسار آنقدر انعطاف و کشش دارد که هرکسی بتواند از آن لذت ببرد. چه یک کودک ۵ ساله، چه نوجوان ۱۵ ساله و چه جوان ۲۵ ساله، اما پیکسار خوشحال میشود، اگر از لایه اول عبور کنید و وارد لایه دوم شوید. از لایه دوم عبور کنید و وارد لایه سوم شوید و همینگونه ادامه دهید. پیکسار با مفاهیم خوب و مناسبی که در ظرف دارد، از شما پذیرایی خوب و گرمی خواهد کرد.
از تمامی خلاقیتهای اثر گفتیم، حرف زدیم و تمام آنها را تعریف و تمجید و تحسین کردیم؛ اما بگذارید بدون یکذره افشا کردن داستان و با تمام قدرت بگوییم پرده پایانی داستان شگفتانگیزان ۲، اگر بهترین پرده پایانی که پیکسار تاکنون خلق کرده است نباشد، قطعاً یکی از بهترینهاست. دلیلش هم برمیگردد به تمام عواملی که انیمیشن را تحت تأثیر قرار دادهاند. یکبار تمام این عوامل را مرور کنیم. خلاقیت بهجای فرمولهای تکراری سابق، ایدههای فراوان برای روایت داستان، شوخیهای درجهیک و سطح بالا، اتمسفر سراسر انرژی و طراوت، جابهجایی خوب میان فضاهای پرانرژی و جدی، تنوع و پرداخت خوب شخصیتها، جک-جک، مفاهیم چندلایه. تصور کنید چه پایانی میتوانید با استفاده از این مواد اولیه بسازید؟ اگر یک آشپز خیلی خوب بتوانیم پیدا کنیم که با این موارد اولیه، یک پرده نهایی خوشرنگ و بو در دیگی بزرگ برایمان بپزد و با بوی خوش آن آب از لبولوچهمان آویزان کند، آن آشپز پیکسار است. درست است که حس تعلیق و هیجان پرده پایانی از بین نمیرود؛ اما بهمراتب کمرنگتر از دیگر انیمیشنهای پیکسار است؛ و حتی نسبت به شگفتانگیزان یک. حس و حال پررنگتری که در جایجای پرده پایانی وجود دارد، همان حس و حال پرانرژی پرده اول است. انیمیشن با یک ریختوپاش درستوحسابی فانتزی شروع میشود و با همان ریختوپاش درستوحسابی تمام میشود. با شلوغکاریهای باحال آغاز میشود و با همان شلوغکاریها تمام میشود؛ مانند بمب میترکد و ترکیدنش تا پایان انیمیشن هم ادامه دارد. البته درست است که تمامی سکانسهای انیمیشن بهدرستی در جایگاه مناسب خود قرارگرفتهاند و هرکدام از این سکانسها جذابیتهای فراوان مخصوص به خود را دارند، اما ازآنجاییکه پایانبندی و پرده پایانی از اهمیت خاصی برخوردار است، باید بهطور ویژه شما را مطمئن کنم که با اثر درست و مناسبی قرار است مواجه شوید.
ازنظر فنی، شگفتانگیزان ۲ یک نکته خاص و بامزه دارد؛ یعنی طراحی شخصیتهایش. پیش از آنکه پیکسار به شهرت برسد، به تولید انیمیشنهای کوتاه سهبعدی میپرداخت؛ اما یکی از دلایلی که پیکسار را به شهرت رساند، تولید اولین انیمیشن سهبعدی «سینمایی»، یعنی «داستان اسباببازی، محصول سال ۱۹۹۸» بود. کافی است نقدهای آن زمان برای داستان اسباببازی را بخوانید تا متوجه شوید چگونه چشمان منتقدان به خاطر محیط سهبعدی و نورپردازی شخصیتها از حدقه بیرون زده بود. داستان فوقالعاده و تأثیرگذار انیمیشن یکطرف، آن طراحی سهبعدی باحال و دلبرانه طرف دیگر. به حدی که شاید مهمترین نکته مثبت «داستان اسباببازی»، همین طراحی سهبعدی بوده باشد، نه سایر نکات مثبتش. نکتهای کاملاً طبیعی که وجود دارد، رشد و پیشرفت پیکسار در زمینههای فنی، حتی پس از انیمیشن «داستان اسباببازی» بود. پیکسار بهمرورزمان رشد کرد و شاخ و برگ گرفت. اگر انیمیشن «دایناسور خوب» را تماشا کنید، طراحی محیطها و شخصیتها آنقدر چشمنواز و زیبا است که بهتان قول میدهم شاید وسوسه شوید دوباره انیمیشن را ببینید، آنهم فقط به خاطر طراحی و رنگ و نور. آنقدر سنگها و آبهای انیمیشن شگفتانگیزند که شما را به شک میاندازند اصلاً این محیطها بهصورت واقعی فیلمبرداری شدهاند، یا با کامپیوتر طراحیشدهاند؟ خلاصه بلند میشوید و کمی در این مورد جستجو و تحقیق و مطالعه میکنید؛ اما «شگفتانگیزان ۲» به آن شدت «دایناسور خوب» واقعگرایانه و چشمنواز طراحی نشده است. درواقع «عمداً» اینگونه طراحی نشده است تا شکل و شمایل فانتزی و تخیلی خود را حفظ کند. رنگها در «شگفت انگیزان ۲» تنها زمانی قدرت خود را حفظ میکردند که پیکسار به انتخاب خودش چند پله عقبتر برگردد و مانند ۱۴ سال پیش، یک جلوه رنگارنگتر و خیالیتر به انیمیشن ببخشد. علاوه بر آن، در شگفتانگیزان کلاً اتفاقات تخیلی تام و جریوار زیاد رخ میدهد. آقای شگفتانگیز زیر چرخ تانک میرود، اما از آنطرف چرخ بیرون میآید و کاملاً سالم است. (البته جالب اینجاست اگر دشمنان زیر چرخ تانک بروند، لهولورده میشوند!) خانم شگفتانگیز باید ده برابر قد من و شما کش بیاید و دوباره به حالت طبیعی خود برگردد. دش با سرعتبالای خود، شیرینکاریهای فراوانی انجام میدهد. وایولت هم که حفاظهای بنفشرنگ (مانند اسم خودش) درست میکند و برخی اوقات با نامرئی شدنهایش ما را به خنده میاندازد. جک-جک هم که دیگر گفتن ندارد، بهتر است خودتان تماشا کنید چهکارهایی که از دست او ساخته نیست. تکتک این موارد اگر میخواهند جذاب باقی بمانند و مانند گذشته برای مخاطب چشمنواز باشند، بهتر است قبول کنند که چند پله از فنّاوری فعلی پیکسار عقب بمانند بهتر است. البته فنّاوریهای پیکسار در مواردی ریز بازهم خودش را نشان میدهد؛ مانند طراحی محیطهای دریایی و طراحی بافتهای گوناگون در انیمیشن. محیطهای دریایی «شگفتانگیزان ۲» با «دایناسور خوب» مو نمیزند. بافتها و بهاصطلاح تکسچرها هم با جزئیات بیشتر و زیباتر طراحیشدهاند. نورپردازیها هم آنقدر زیبا و دلنواز هستند که «داستان اسباببازی» در مقایسه با جدیدترین اثر پیکسار، شوخیای بیش بهحساب نمیآیند. اگر دقتی هم به صداگذاری کنید، جزئیات شگفتانگیز آن را مشاهده میکنید. برای مثال انعکاس صدا در فضاهای بسته اما بزرگ به شکلی کاملاً فکبرانداز طراحیشدهاند؛ بنابراین نمیتوان گفت همان فناوری نسخه اول شگفتانگیزان بهکاررفته است. بلکه پیکسار به نیت همان طراحی فانتزی هم از فنّاوریهای بهتر و بهبودیافته نسبت به گذشته استفاده کرده است.
مسئله دیگری که بسیار در انیمیشن به چشم میآید و باری دیگر به ما میفهماند که قطعاً و بدون شک شگفتانگیزان ۲ ازنظر فنی پیشرفتهای خوبی داشته است، طراحی حرکت دوربینها و جایگاه دوربینها در انیمیشن است. کافی است یکبار انیمیشن را ببینید تا متوجه شوید در این زمینه نیز پیکسار ایدههای جذاب و هیجانانگیزی داشته است. در یک سکانس، زمانی که خانم شگفتانگیز دستانش را کش میدهد و میان ساختمانهای شهر جابهجا میشود، دوربین دقیقاً پشت او و همراه او حرکت میکند که در انیمیشنهای پیش از شگفتانگیزان ۲ و حتی در انیمیشنهای سابق پیکسار، چنین ایدههایی یا وجود نداشتهاند، یا اینقدر خوب مانند این انیمیشن درنیامدهاند. آن سکانس خانم شگفتانگیز من را دقیقاً یاد دو شخصیت میاندازد: مرد آهنی و مرد عنکبوتی. مرد آهنی با موتورهای لباس خود و مرد عنکبوتی با تارهایی که میافکند، بر فراز نیویورک مانند پرندههایی سبکبال پرواز میکردند و تمام خیابانها و ساختمانها و حتی برجهای شهر را زیر پای خود احساس میکردند. آن حس قدرتی که آن دو تجربه میکردند در نوع خودش بینظیر بود. در آن سکانسها نیز دوربین همراه آنها حرکت میکرد و به حس هیجان و شور و شوق فیلم اضافه میکرد. در سکانسی دیگر، زمانی که دش با سرعت میدود، دوربین نیز با سرعت همراه او حرکت میکند که البته در آن سکانس کارکرد تعلیقزا دارد و در ابتدا کمی میخواهد ما را گیج کند که پس از نهایتاً دو-سه ثانیه متوجه کلک سکانس میشویم که آن را هم خودتان ببینید تا بفهمید چه میگویم! حرکت دوربین یکطرف. جایگیری دوربینهای ثابت از طرفی دیگر آنقدر حس و حال خوبی در انیمیشن ایجاد میکنند که گویی پیکسار یک تیم فیلمبرداری واقعی به دنیای شگفتانگیزان ۲ اعزام کرده است و به آنها دستور داده است تا فیلمبرداری کاملاً دکوپاژ شده و بر طبق اصول داشته باشند. شگفتانگیزان ۲ باوجوداینکه یک انیمیشن است، آنقدر حرکات و جایگاه دوربینهایش خوب و ظریف طراحیشدهاند که گاهی اوقات آن را با یک فیلم اشتباه میگیرید و تنها کارهایی که میتوانید هنگام مواجهشدن با انیمیشن انجام دهید، لذت بردن و لذت بردن و لذت بردن است.
بااینحال، اگر اینهمه نکته مثبت گفتیم، یک اشکال مهم هم در انیمیشن وجود دارد. اولاً اگر انیمیشن را بازکنید و شروع به تماشا کنید، اولین چیزی که چشمتان را میگیرد، زمان انیمیشن است که قریب به ۲ ساعت است که برای واژهی «انیمیشن» کلاً چیز عجیبی است. انیمیشنهایی که تاکنون دیدهایم اکثراً (البته من که فکر میکنم تماماً، اما از اکثراً استفاده میکنم، چون ممکن است واژهی تماماً اشتباه باشد) یک و نیم ساعت بودهاند. البته این مشکل اصلی نیست. مشکل اصلی زمانی شروع میشود که شخصیتهای انیمیشن شروع به صحبت کردن میکنند. بهطورکلی آمریکاییها در تند صحبت کردن شهرت خاصی دارند؛ اما در شگفتانگیزان ۲ آنقدر سرعت صحبت کردنشان بالا است که فکر میکنم حداقل با همین ترفند حدود یک ساعت از انیمیشن را کوتاه کردهاند؛ یعنی اگر این کار را هم نمیکردند، ما با سه ساعت انیمیشن طرف بودهایم. ریشه مشکل اصلیاش هم برمیگردد به یک نقطه قوت بزرگ در انیمیشن، یعنی ایده محور بودن آن. حجم ایدهها آنقدر زیاد است که سازندگان مجبور شدهاند تند و تند ایدهها (و خصوصاً شوخیها) را به سمت مخاطب پرتاب کنند. در نسخه انگلیسی انیمیشن و حتی در دوبلههایی که از انیمیشن صورت گرفتهاند، اگر دقت کنید، باوجوداینکه گویندهها تند و تند صحبت میکنند، صدا روی صدا زیاد میشود؛ یعنی تا دیالوگ اول تمام نشده است، دیالوگ دوم شروع میشود. این مسئله بهشدت به تجربه انیمیشن ضربه وارد کرده است. به حدی که اگر قصد تماشای انیمیشن با زیرنویس فارسی را دارید، بهتر است سرعت خواندتان بسیار بالا باشد، اگرنه با انیمیشن داستان و دردسر بسیار زیادی خواهید داشت؛ و حتی اگر هم دوبله تماشا کنید، پیکساریها فرصت یک دوبله تمیز و درستوحسابی را هم از استودیوها گرفتهاند، بس که دیالوگهایشان درهمبرهم است. خلاصه اگر پیکسار بهجای سرریز کردن تمام ایدههای خوب و خفنش، آنها گلچین میکرد و برخی از آنها که فکر میکرد ضعیفتر و سطح پایینتر هستند حذف میکرد، یا لااقل آنها را برای انیمیشنهای بعدی خود نگه میداشت، قطعاً تجربه لذتبخش شگفتانگیزان ۲، به بهترین چیزی تبدیل میشد که میتوانست بشود؛ اما صداگذاری آن، مانند یکمشت خاک روی یک ساختمان آتش است و آتش ساختمان را در عین تعجب خفه میکند.
تمام اینها را گفتیم، تعریف و تمجید کردیم و اشکال گرفتیم، اما اگر از من بپرسید، مهمترین چیزی که شگفتانگیزان را شگفتانگیزان کرد هیچکدام از این موارد نبود. زیباترین وجهه شگفتانگیزان این نیست که چند قهرمان بامزه و باحال، یا یک گروه خفن از قهرمانان دنیا را نجات میدهند. بلکه این است که یک «خانواده» در کنار هم و با یکدیگر، میتوانند دنیا را از سیاهترین منجلابها و سختترین مشکلات هم خارج کنند و بهجای بسیار بهتری برای زندگی کردن تبدیل کنند.