به گزارش کندو، آزاده نامداری، مجری سابق تلویزیون با انتشار پستی در اینستاگرام، نوشت:
«سلام. خواستم بنویسم رفقا، شک کردم در رفیق بودنمان، راستش با خودم این روزها فکر میکنم زندگی هر چیز قشنگی داشت به من هدیه داد. تا همین سیوسه چهار سالگی، از کارم لذت بردم. عاشق شدم، حس باشکوه مادری را تجربه کردم. از این به بعد فکر کنم با خاطرات گذشتهام زندگی کنم و با گندم ... خلاصه کنم، سیزده چهارده سال با تلویزیون کارکردم با عشق، نه کارمند بودم نه رابطهای داشتم نه کسی بهطور ویژه هوایم را داشت، اما تلاشم را کردم بگویم از آدمها الگو نسازید، آدمها آدم هستند اشتباه میکنند گاهی باب میل شما رفتار نمیکنند و این نشانهی بد بودنشان نیست.
تلویزیون محترم از سال ٩٢ تا الآن اصلاً نپرسید حالت چطور است؟ تو که جوانیات را صرف اینجا کردی بدون چشمداشت، فقط سر بزنگاه رسید و همین ... میدانید مثل این است که به نویسندهای بگویند دیگر ننویس یا کارگردانی یا بازیگری دیگر نه، کار نه...
عزیزان من! چه جریانی پشت ماجراهای این سالهای من بود، بماند؛ چون قصد اسم بردن از کسی را ندارم. مطمئن باشید اگر وصل بودم بهجایی همهچیز چنان لاپوشانی میشد که آب از آب تکان نخورد. میدانید چقدر از این اتفاقها زیرسبیلی رد میشود؟ اما جریان که میگویم همین خراب کردن یکی، بردن آبرویش به هر قیمتی است، بگذریم. گناهان من بماند بین "من و خدا". من با بیکینی لب دریا نبودم یا توی دیسکو، من با بچهی شیرخوارهام جایی بودم که حس میکردم کسی دوروبرم نیست، اینکه یکی با دوربین شکاری توی قلب غربت...
چقدر همکاران خانم علیه من مصاحبه کردند، گویی پاک و طاهر هستند؛ اما گاهی سکوت سزای سبکسری است.
پ.ن. با همهی این تفاسیراصلا قصدم دفاع از خودم نیست، فقط اگر دلی را آزردم ببخشید، ببخشید، ببخشید. این شما هستید که برایم مهم هستید، فقط شما. از کسی نمیترسم جز خدا، خیلی چیزها را نمیدانید که نمیشود گفت؛ اما من واقعاً دوستتان دارم و آدم بیتفاوتی نیستم. لطفاً از من تصویر همان دختری را به ذهن بسپارید که ساده بود لبخند عمیق میزد و تند صحبت میکرد. از خدا هم دلگیرم میدانست من کی هستم و چهکاره، اما رهایم کرد توی دهان گرگها ... خدایی که عاشقش بودم انگار عاشقم نبود.»
انتهای پیام/#