به گزارش کندو نیوز، در طول تاریخ سینمای ایران همیشه آثار هنری و ساختارشکن در موازات با جریان اصلی و بدنهی سینما با حرکتی دستوپاشکسته روبهجلو آمدهاند. آثاری که بر اساس دوران تاریخی خود، تحت تأثیر فرمها و سبک بیان جریانات سینمایی در جهان قرارگرفته و در زمان خودشان حرفی برای گفتن داشتند؛ اما سینمای ایران در این چند دههی گذشته با سرمشق قرار دادن فرمهای مدرن و پستمدرن، در حال تلاش و آزمونوخطایی منسجم و غیر منسجم است. از فیلمهایی همچون ماهی و گربه و هجوم گرفته تا دربارهی الی و مادر قلب اتمی. حال فیلم نگار اثر جدید رامبد جوان در چنین وضعیتی بسر میبرد. اثری که در ساختار خود دست به یک ساختگرایی مدرن زده و نوع بیانش در سطح سینمای ایران یک تازگی خوشطعم دارد. اولین موضوعی که پس از دیدن نگار به ذهن ما خطور میکند، نبوغ کارگردانی رامبد جوان در این اثر است. فردی که در ظاهر با آن رفتارهای ساده و سبک شومنی و تاریخچهی بازیهای کمیکش واقعاً آدمی را سورپرایز کرده که توانسته از پس ساخت چنین اثر پیچیده و خوش ساختی برآید؛ اما در پس کارگردانی رامبد جوان، فیلمنامهنویس، احسان گودرزی، با خلق موقعیتها و یک درام پیچیده با پارامترهایی سورئال و هذیانی، مضمون و پیرنگ نگار را بهخوبی تقویت کرده است. گودرزیای که همان شخصیت فیلم اژدها وارد میشود مانی حقیقی است (کاراکتر صدابردار) و اثر تألیفیاش هم آن پیچیدگیهای پرسوناژ فیلم اژدها را به همراه دارد.
داستان نگار از سکانس خودکشی فرامرز ولیان (علیرضا شجاع نوری) با دیالوگهای کارآگاهی (علیرضا آقاجانی) شروع میشود. پلیس در حال بازگویی نحوهی کشته شدن ولیان به دخترش نگار (نگار جواهریان) است. در همین سکانس فیلمساز با یک پلان جالب فیلم را شروع میکند. دو واقعه و دو زمان درهم، بهصورت یکجا با خاصیتی نما در نما و جامپ کاتی روایت میشود که همین امر در همان ابتدا نوید این را به مخاطب میدهد که با یک اثر پیچیده و سورئال مآبانه طرف است. تم نگار بااینکه یک درام جنایی – معمایی را یدک میکشد اما در بطن خود میخواهد با روایتی غیرخطی، پرسوناژهایش را معرفی نماید. این ساختار ما را به یاد فیلم (و سریال) توئین پکس دیوید لینچ میاندازد که همین المان مشخص مینماید که احیاناً نویسنده در پس ذهن خود اثر لینچ را در نظر گرفته است. حال با به وجود آمدن مرگ مشکوک پدر، نگار باید با یک بحران جدید دستوپنجه نرم کند. بحرانی با تم هذیان و توهم که رنگ واقعیت دارد و مخاطب هم به همراه نگار وارد لابیرنتهای پیچدرپیچ و جهان سوبژکتیو پرسوناژ مرکزی فیلم میشود. اثر بااینکه در ذات میخواهد به سبک کلاسیک رفتار نماید اما ترجیح میدهد نحوهی روایت و پیشبرد قصهاش را بهصورت غیرخطی و اختلاط در زمان روبهجلو ببرد.
این نوع انسجام ساختاری برای یک فیلم در پروسهی اثرگذاری درامش کار بسیار سختی است. رامبد جوان توانسته با بهرهگیری از یک متن خوب، فیلمی کنشمند و ستایش برانگیز در حیطهی تکنیک و فرم خلق نماید. البته این موضوع را هم میتوان اضافه کرد که در ساحت ساختار و فرم، نگار در برخی از پارامترهای فرمیک کمیتش لنگ میزند. بخصوص در عرصهی بازیها و برخی رابطههای مفروض و گنگ. برای مثال میتوان به بازی بد مانی حقیقی در نقش آنتاگونیست ماجرا اشاره کرد که در آن نقش، اکتها و کنشهایش تصنعی میشود و یا کاراکتر تیپیک محمدرضا فروتن که در ساختار درنمیآید؛ اما با همهی این ضعفها، نگار با بازی اندازه و خوب جواهریان در پرداخت به شخصیت مرکزیاش خوب درآمده است و نوع روایت آن با بهکارگیری موتیفهای سورئال در برخی از نماها ستایشآمیز است. برای نمونه بازی با زمان و جریان داشتن قصه در روایت مخلوط گذشته و آینده که فیلمساز با آکسیونهای غیرخطیاش به آنها شکل میدهد. استفاده از جامپ کاتهایی دقیق و بازی با موجودیت پرسوناژ نگار و پدرش در حین جریان داشتن درام مرکزی، هذیان را به ساحت ابژکتیو میکشد و تا پایان مخاطب را درگیر وهم و خیال نگار میکند. حتی دیالوگ آخر پیمان (فروتن) به نگار این است: ((تو از کجا فهمیدی؟)) جالب اینجاست که کارگردان با این سؤال بدون پاسخ، اثر را میبندد و پایان را در دو شکل باز و بسته رها میکند. ازیکطرف نگار انتقامش را گرفته و از طرف دیگر قطعیتی وجود ندارد که چنین پایانی حقیقت داشته باشد. چون در طول فیلم با منطق هذیانیای که اثر برای مخاطب ایجاد کرده است و واقعیت و خیال درهمتنیدهاند، شاید سکانس آخر هم مثل بقیهی اتفاقات در ذهن نگار جریان داشته باشد و ما در حال تماشای یک وهم دیگر باشیم!
نگار با داشتن ضعفهایی کوچک در بازیگردانی و بازیگری، اثری ستایش برانگیز در سینمای مخمور و منفعل این روزهای ایران بهحساب میآید. سینمایی که در دایرهی ملودرامهای اجتماعی گیرکرده و هنوز میلی برای خارج شدن از این مدار خود تکرار را ندارد. سبک فیلمبرداری فیلم هم با انتظام داشتن حرکت دوربین و منسجم بودن نماها برای ایجاد موقعیت و حس پیچیدگی زمانی و مکانی بسیار خوب عمل میکند. سپس چینش مونتاژی و تدوین اثر هم قابلستایش است. نوع تواتر سکانسها و به وجود آوردن چگالی مارپیچی و متضاد در بخورد سکانسهای نا مترادف، یک کلیت غیر سببی را خلق کرده که به قالب روایی خرده پیرنگ، ضرباهنگ و ریتم میدهد. بااینکه در چنین کارهایی معمولاً ریتم از پا میافتد اما نگار بهنوعی با زنجیرهای از موتیفهای ناهمگن، ریتم را به علیت رسانده تا جایی که عنصر زمان در پسوپیش شدن واقعهها، از درام ایجابی عقب نمیماند و رابطهها را پس نمیزند. رامبد جوان با این فیلم واقعاً درصد توقعها را بالا برد و امیدواریم که در کنار آثار جریان اصلی و سینمای بدنه، دست به ساخت چنین تجربههای غیرخطی و اکسپریمنتالی بزند.
انتهای پیام/#