کد خبر: 3329

مزدک، ترسوی استانداردی که نگرانش هستیم

باور خبرش سخت بود اما واقعاً مزدک میرزایی رفته. خبر عجیبی است، تقریباً آرام‌ترین، محتاط‌ترین و سربه‌زیرترین گزارشگر ورزشی ایران با پیشنهاد شبکه فارسی‌زبان به لندن رفته است.

مزدک میرزایی رفته چون پیشنهاد چند هزار پوندی داشته. رفته چون هر طوری می‌شمردند و برنامه تقسیم می‌کردند، او را نمی‌شمردند. نه خیلی سوتی می‌داد، نه این‌قدر هیجان‌انگیز بود که ستاره باشد.


حتی برای سپردن برنامه لیگ یک هم به او اکراه داشتند. سنش داشت به حوالی ۵۰ می‌رسید و خب احتمالاً به‌جایی رسیده بوده که خواسته تغییری ایجاد کند.


او هم رفت مثل خیلی از سرمایه‌های سوخته تلویزیون


مزدک رفت اما مگر برای رسانه ملی مهم است؟ او را اینجا این‌قدر ندیدند که ول کرد و رفت. این‌قدر دنبال پول ساخت برنامه‌هایش رفت که خسته شد و رفت به مسیر بی‌بازگشت. او که قطعاً بزرگ‌تر از عادل فردوسی پور نبود، عادل که هیچ، مگر بزرگ‌تر از امثال عطا بهمنش بود که چنان خانه‌نشینش کردند؟


نه او هیچ‌یک از این‌ها نبود و خسته شده بود از این یکنواختی و حس گس نادیده گرفته شدن و در سایه ماندن. این‌قدر مرام داشت که بعدازآن همه فشار ماندن زیر سایه عادل، جایش را نگیرد و این‌قدر به‌جایی رسیده بود که ول کند و برود.


اما این رفتن از او چه می‌سازد؟ یک سوپراستار؟ تجربه راستش چنین چیزی را نشان نداده.


اسم‌ها را بیایید مرور کنیم. آن‌ها که رفتند از روشن زاده و مانوک خدابخشی تا فریبرز قریب و صالح‌نیا تا مجید وارث، کدام‌یک در یادها ماندند؟


مهدی رستم پور اگر می‌ماند ستاره‌تر بود یا حالا که رفته؟ این‌ها که هیچ، فرشید منافی کجاست حالا؟ آن ستاره بی‌نظیر رادیو جوان آیا درخششی دارد؟ سینا ولی‌الله هم اگر گل کرده، برای جنس متفاوت کاری است که کرده، وگرنه شاید او هم این شهرت را نداشت.

 

 

مزدک میرزایی در برنامه خندوانه

 


حالا احتمالاً مزدک در رویای ساخت ۹۰ خودش است، هزاران مایل آن‌طرف‌تر و اینجا دوستانش باید نگرانش باشند که سید محمد حسینی جدیدی از پسری که دوستش داریم، ساخته نشود. پسری معمولی که همیشه استاندارد است اما نه ستاره است و نه روحیه این مدل ماجراجویی‌ها را دارد.


یکی از دوستان گزارشگرش که بسیار سرشناس است و کسی است که خوب حقش را همیشه گرفته، وقتی خبر را شنید گفت: نه بابا، امکان ندارد، بین ما از همه ترسوتر مزدک است، امکان ندارد چنین کاری بکند!


اما انگار یا دوستش را نشناخته یا نمی‌دانسته که او به‌جایی رسانده شده که چاره‌ای غیر از رفتن برای رسیدن به حقش برای خود متصور نشده است.


یادداشت از: فرهاد عشوندی


انتهای پیام/#

مرتبط ها