کد خبر: 2716

نگاهی نقش‌های ماندگاری که این بازیگر ایفا کرده است؛

حمید فرخ نژاد از فرهان «عروس آتش» تا عباس «گشت ارشاد»

حمید فرخ نژاد در فیلم‌های ماندگاری نقش‌آفرینی کرده و از همسر غیرتی تا یک سرکرده شارلاتان را به تصویر کشیده است.

به گزارش کندو نیوز، بازیگرانی را سراغ داریم که بازی‌هایشان بسیار به بازی بازیگران مقابلشان وابسته است. حتی گاهی می‌شنویم که یک بازیگر در سکانسی که بناست نماهای درشتش گرفته شود، از بازیگر روبرویش می‌خواهد که درصحنه حضورداشته باشد و عکس‌العمل نشان دهد تا او بتواند بازی‌اش را به طرزی پذیرفتنی ارائه کند. در این میان بازیگران دیگری را سراغ داریم که چنین نیستند. نه اینکه حضور بازیگر مقابل برایشان بی‌تفاوت باشد. آن‌ها ترجیح می‌دهند که بازی و موقعیت‌نمایشی را خودشان «دربیاورند» و تلاش دارند که به‌تنهایی حس بازی را پیداکرده و آن را اجرا کنند. به نظر می‌رسد حمید فرخ نژاد در پارهای از فیلم‌هایی که در آنها ظاهرشده، از چنین رویکردی پیروی کرده است.

 

نخستین تصویری که از او در حافظه سینمایی ما دیده می‌شود؛ نقش فرهان در عروس آتش (۱۳۷۸) است. فرهان با بازی فرخ نژاد مردی است بدوی که کاری درست و حساب ندارد. چندان سوادی هم ندارد اما زیروبم زندگی را خوب می‌شناسد و اجازه نمی‌دهد دیگران برایش تصمیم بگیرند که چه بکند یا نکند اما بااین‌همه مطیع امر عشیره‌اش باقی می‌ماند و بنای ازدواج با دخترعمویش احلام (غزل صارمی). نخستین بار که شاهد گفت‌وگوی جدی فرهان و احلام هستیم، ناگهان روی دیگر سکه این مرد ما را شوکه می‌کند. فرخ نژاد در لباس بلند محلی از دور می‌آید. در ضمن راه آمدن لباس و سربندش را مرتب می‌کند. نوع راه رفتنش نشان نمی‌دهد که با آدمی جدی روبرو باشیم، بی‌خیال و لخ‌لخ کنان راه می‌آید. حتی در ابتدای دیالوگ‌هایش به‌نوعی گیج‌وویج به نظر می‌رسد اما در چرخشی ناگهانی، نگاه خیره و تند فرهان و تحکمی که در کلامش به چشم می‌خورد، وجهی خطرناک از این شخصیت را به نمایش می‌گذارد.

 

 

بااین‌همه در ادامه و مثلاً در سکانس‌های برخورد با دکتر (مهدی احمدی) درد ‌و ‌دل کردنش با خاله (سلیمه رنگزن) و حتی پرخاش‌هایش به پیرزنانی که پشت سر احلام حرف می‌زنند (من‌بعد هرکسی پشت سر این دختر حرف بزنه، دهنش کاگل می‌گیرُم) فرهان با بازی فرخ نژاد یکی از جذاب‌ترین شخصیت‌های سینمای ایران را به نمایش می‌گذارد. این جذابیت همچنان و در ارتفاع پست (۱۳۸۰) و نقش قاسم نمود دارد. این بار نیز فرخ نژاد نقش مردی جنوبی را بازی می‌کند که می‌خواهد با دست زدن به حرکتی خطرناک از کشورش کوچ کند. نوع برخورد قاسم با برادران و فامیل همسرش، نوع گفت‌وگویش با خلبان (محمدعلی اینانلو) و طنز سیاهی که در رفتار و کلامش وجود دارد، فراتر از نقش قاسم عمل می‌کند و شاید برخلاف سیر طبیعی فیلم، شخصیتی سمپاتیک از قاسم را به نمایش می‌گذارد.

 

چهارشنبه‌سوری (۱۳۸۴) فرهان و قاسم را از جنوب به تهران می‌آورد و حمید فرخ نژاد این بار نقش مرتضی را بازی می‌کند که هم راه زندگی‌اش را کج کرده و هم نگران این است که مژده (هدیه تهرانی) همسرش این را بداند. مرتضی با بازی فرخ نژاد، هم آب‌زیرکاه است و هم آسیب‌پذیر. هم مژده را در خیابان زیر مشت و لگد می‌گیرد و هم پیش سیمین بغض می‌کند. برخی اوقات برای آن‌هایی که بازی یک بازیگر در فیلمی را دنبال می‌کنند، دشوار است بداند که نویسنده‌ی فیلم‌نامه آن فیلم، نقش را بر اساس یک بازیگر نوشته یا ابتدا یک نقش و شخصیت را روی کاغذ آورده و سپس به دنبال بازیگر مناسب آن نقش بوده است. این‌همه تناقض در شخصیت مرتضی که فرخ نژاد با طمأنینه‌ها و تته‌پته کردن‌هایش، آن‌ها را به نمایش می‌گذارد، نکته‌ای است که به آن اشاره کردیم. به همین سبک و سیاق، نقش‌های امیر ستوده در دموکراسی تو روز روشن (۱۳۸۹)، مشکل گیتی (۱۳۹۵)، وجه دیگری را به نمایش می‌گذارند و فرخ نژاد با تناسب کم‌تری در جلد چنین شخصیت‌هایی فرورفته است، هرچند که نقش نسبتاً کوتاه مرتضی در لاتاری (۱۳۹۶) چیزی خلاف این را به نمایش می‌گذارد. فرخ نژاد این نقش و شخصیت را با ایجاد اعتمادبه‌نفس در مرتضی به نمایش گذاشته است. عصبیت‌های مرتضی در برابر موسی (هادی حجازی‌فر) و حتی کم‌آوردن‌هایش و حبس کردن موسی و امیرعلی (ساعد سهیلی)، همه و همه در قالب شخصیتی نقش جای گرفته‌اند و خونسردی مرتضی وقتی سامی را می‌زند و انگار همه‌چیز طراحی و برنامه‌ریزی خودش بوده، بعد دیگری از بازی او را به نمایش گذاشته که شاید تا پیش‌ازاین حتی کم‌تر شاهدش بوده‌ایم.

 

 


نقش عباس در گشت ارشاد (۱۳۹۱) و ادامه‌اش در گشت ارشاد ۲ (۱۳۹۵) به‌نوعی نخستین تجربه‌های فرخ نژاد در عرصه‌ی کمدی و بعد از عدم موفقیتش در نقش سهراب در آتشکار (۱۳۸۹) است. بر اساس قانونی نانوشته، حتی جدی‌ترین بازیگران سینما که در کارنامه‌شان همواره نقش‌های تراژیک به چشم می‌خورد، بسیار مایل هستند که برای یک بار هم که شده، نقشی کمیک را تجربه کنند. بازیگران سینمای ایران نیز از این قاعده مستثنا نیستند. فرخ نژاد نیز با بازی در نقش عباس به چنین عرصه‌ای پای می‌گذارد و سپس با خوب، بد، جلف (۱۳۹۴) سرگرد شادمان به بازی در این عرصه ادامه می‌دهد که با توجه به نقش‌های کمیک اخیرش، نقش سرگرد یکی از پذیرفتنی نقش‌های کمیک او به نظر می‌رسد. سرگرد شادمان با بازی او آدمی است جدی و بی‌حوصله که دست سرنوشت اکنون او را سر راه دو بازیگر پرحوصله و کم‌و‌بیش کم‌هوش قرار داده که در این میان، البته شخصیتی نیز به نام خانم آزاده (ویشکا آسایش) نیز وجود دارد که در انتها دل سرگرد را بالاخره تکان می‌دهد. فرخ نژاد حال و حوصله پژمان جمشیدی و سام درخشانی را ندارد اما جدیتش را این دو به باد فنا می‌دهند. نگاه کنیم به بازی فرخ نژاد وقتی قرار است از مژده قنبرزاده (آزاده صمدی) در مورد محمود معتضدی پرس‌و‌جو کند اما طرف مقابل آن‌قدر در حال و هوای دیگری است که هرچه بیش‌تر باعث دل‌زدگی سرگرد می‌شود و یا سکانسی که سرگرد و دیگران دست و پایشان بسته‌شده و ناگهان پی می‌بریم که دل سرگرد پیش خانم آزاده است. دقیقاً در همین سکانس‌هاست که بار دیگر به فکر فرومی‌رویم که آیا نقش برای بازیگر نوشته‌شده یا ابتدا نقش روی کاغذ آمده و سپس بازیگر آن یافته شده است.

 

حمید فرخ نژاد در سال‌های اخیر ترجیح داده که همچنان سراغ نقش‌های کمیک برود و در آثار جدی و تراژیک کم‌تر ظاهرشده است؛ بنابراین این مرتبه اما نمی‌توان به‌صراحت به این نتیجه رسید که آیا این بازیگر بوده که نقش‌ها را پذیرفته یا این نقش‌ها هستند که درخور بازی او بوده‌اند و یا نبوده‌اند.
 

 

انتهای پیام/#

مرتبط ها